farhad
۵۰۴ پست
۸۱ دنبال‌کننده
۱,۱۰۴ امتیاز
مرد
آروم و عادی
دکترا و بالاتر
ايران
سربازی رفته ام
سیگار ميکشم
گرایش سیاسی ندارم

تصاویر اخیر

موردی برای نمایش وجود ندارد.
بازنشر کرده است.
من عمرم را با نگاه کردن در چشم مردم گذرانده ام، چشم تنها جای بدن است که شاید هنوز روحی در آن باقی باشد.
کوری / ژوزه ساراماگو
بازنشر کرده است.
کاری که دوس داشتم بکنم خودکشی بود. دلم می خواست خودمو از پنجره بندازم بیرون. همین کارم می کردم اگه مطمئن بودم وقتی می رسم زمین یکی جمعم می کنه و رومو می پوشونه. دوس نداشتم یه عده فضول مشنگ دورم جمع شن و قیافه و هیکل خونیمو تماشا کنن.
ناتور دشت / جروم دیوید سلینجر/ محمد نجفی
بازنشر کرده است.
اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم، به تو می‌گفتم «دوستت دارم» و نمی‌پنداشتم تو خود این را می‌دانی.
همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلت‌ها به ما دهد. کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و ب...گو چقدر به آن‌ها علاقه و نیاز داری. مراقبشان باش.
به خودت این فرصت را بده تا بگویی:
«مرا ببخش»، «متاسفم»، «خواهش می‌کنم»، «ممنونم» و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن. هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری. خودت را مجبور به بیان آن‌ها کن.
...به دوستان و همه‌ی آنهایی که دوستشان داری ، بگو چقدر برایت ارزش دارند. اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روزی با اهمیت نخواهد گشت.
همراه با عشق
گابریل گارسیا مارکز
بازنشر کرده است.
اگر گفته شود مردی زندگی طولانی و موفقی در جهان گانگسترهای شیکاگو داشته است، حق خواهیم داشت درباره‌ی او حدس‌هایی بزنیم. می‌توانیم انتظار داشته باشیم او از صفاتی همچون خشونت، شلیک سریع، و توانایی جذبِ دوستان وفادار برخوردار است. این‌ها استدلال‌های خطاناپذیری نیستند، اما اگر درباره‌ی شرایطی که فرد در آن زنده مانده و موفق بوده است چیزهایی بدانید، می‌توانید درباره‌ی شخصیت او استنباط‌هایی داشته باشید. استدلال این کتاب این است که ما، و همه‌ی حیوانات دیگر، ماشین‌هایی هستیم که توسط ژن‌هایمان ساخته شده‌ایم. همانند گانگسترهای موفق شیکاگو، ژن‌هایمان در بعضی حالات برای میلیون‌ها سال، در جهانی به‌شدت رقابتی، زنده مانده‌اند. پس حق داریم صفات خاصی را برای ژن‌هایمان توقع داشته باشیم. دلیل خواهم آورد که صفت برجسته‌ی یک ژنِ موفق، خودخواهیِ بی‌رحمانه است. این خودخواهی ژنی به‌طور معمول به خودخواهی در رفتار فردی موجودات خواهد انجامید. اما، همان‌طور که خواهیم دید، شرایط ویژه‌ای هست که در آن یک ژن می‌تواند با پروراندن نوعی محدود از نوع‌دوستی در سطح حیوانات فردی، به بهترین نحو به اهداف خودخواهانه‌ی خود دست یاب
بازنشر کرده است.
یک گلوله ی برفی برای خودم درست کردم،
آنقدر گرد و خوشگل که فکرش را هم نمی توانی بکنی.
بعد فکر کردم برای خودم نگهش دارم،
و پیش خودم بخوابانمش.
برایش لباس خواب درست کردم،
...یک بالش هم برای زیر سرش.
دیشب دیدم گذاشته رفته،
اما پیش از رفتن، جایش را خیس کرده بود!
من و دوست غولم / شل سیلور استاین / نشر چشمه
بازنشر کرده است.
یک گلوله ی برفی برای خودم درست کردم،
آنقدر گرد و خوشگل که فکرش را هم نمی توانی بکنی.
بعد فکر کردم برای خودم نگهش دارم،
و پیش خودم بخوابانمش.
برایش لباس خواب درست کردم،
...یک بالش هم برای زیر سرش.
دیشب دیدم گذاشته رفته،
اما پیش از رفتن، جایش را خیس کرده بود!
من و دوست غولم / شل سیلور استاین / نشر چشمه
فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد.(آلبرت انیشتن)
بازنشر کرده است.
بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان این است که
نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشد
نه شعور لازم برای خاموش ماندن
(ژان دلابرويه)
بازنشر کرده است.
گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ،مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم ، نه دزد دین. اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال
، خللی می یافت ، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است

کشف الاسرار
بازنشر کرده است.
وقتی یکی می میره،حسابی مرتبش می کنن. امیوارم اگه واقعاً مردم، یه نفر پیدا شه که عقل تو کله ش باشه و پرتم کنه تو رودخونه، یا نمی دونم، هر کاری بکنه غیر گذاشتن تو قبرستون. اونم واسه اینکه مردم بیان و یکشنبه ها گل بزارن رو شکمم و این مزخرفات. وقتی مردی گل می خوای چیکار؟
ناتور دشت / جروم دیوید سلینجر/ محمد نجفی
بازنشر کرده است.
زندگی میکنم ... حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!! چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد بگذار هر چه از دست میرود برود؛ من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد، حتی زندگی را .
- ارنستو چگوارا
مردم مجبور بودند اگر بخواهند غذا بخورند، وقت شان را صرف ایستادن در صف ها و دوندگی ها و اجرای مقررات گوناگون بکنند و دیگر وقت این را نداشتند که فکر کنند دیگران در اطرافشان چگونه می میرند و خودشان روزی چگونه خواهند مرد.
طاعون / آلبر کامو / رضا سیدحسینی / انتشارات نیلوفر
دست خودم نبود که با یک تشر رنگم می پرید و با یک سیلی تنبانم را خیس می کردم. این طور بارم آورده بودند که بترسم. از همه چیز. از بزرگتر که مبادا بهش بربخورد؛ از کوچکتر که مبادا دلش بشکند؛ از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد؛ از دشمن که مبادا برآشوبد و به سراغم بیاید.
همنوایی شبانه ی ارکستر چوبها / رضا قاسمی / انتشارات نیلوفر
بازنشر کرده است.
دست خودم نبود که با یک تشر رنگم می پرید و با یک سیلی تنبانم را خیس می کردم. این طور بارم آورده بودند که بترسم. از همه چیز. از بزرگتر که مبادا بهش بربخورد؛ از کوچکتر که مبادا دلش بشکند؛ از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد؛ از دشمن که مبادا برآشوبد و به سراغم بیاید.
همنوایی شبانه ی ارکستر چوبها / رضا قاسمی / انتشارات نیلوفر
عادت به نومیدی از خود نومیدی بدتر است.
طاعون / آلبر کامو / رضا سیدحسینی / انتشارات نیلوفر