بابا بزرگ
۵۶ پست
۱۶۶ دنبال‌کننده
۴۴,۹۳۱ امتیاز
مرد
۱۳۰۰/۰۱/۲۵

تصاویر اخیر

باید کنار گذاشت آدم هایی را که
تکلیفشان با خودشان هم معلوم نیست !
باید دستی به سر و گوشِ رابطه ها کشید ،
ویترینِ آدم هایِ زندگی را بر اندازی کرد !
خیلی ها بی دلیل و از رویِ عادت ،
تویِ ویترین مانده اند ،
و خیلی از آدم هایِ با ارزشِ زندگی ،
ناجوانمردانه در حاشیه ماندند
و نادیده گرفته شدند ...
هر از چندگاهی باید در اولویت بندی ها
تجدیدِ نظر کرد ...
آدم هایِ اصیلِ رابطه را از بقیه تفکیک کرد ،
گرد و خاکشان را گرفت
و گذاشتشان دقیقا وسطِ ویترین !
جایی که تویِ دید باشند ...
تجدد طلبی و نوگرایی در مراودات
راهکارِ خوبی نیست !
ویترینِ روابطتان را
از رابطه های قدیمی و ماندگار پر کنید !
از کمیت و تنوع ، فاصله بگیرید ،
حواستان به کیفیت و قدمتِ رابطه ها باشد !

‍ ‍ ‌ ‍ دیگر یک اتفاق بکر نیست که بیوفتد.
اینجا دیار بروز است.
و آینه ها...
سرشار از مکث نگاه هایی که حالت خود را در خلسه آشفته تختی که بوی میدهد لبخند میزند!!
اینجا همیشه
یک نفر دارد درون یک نفر میزند.
و از تو چه پنهان
که همیشه میشود دوباره شد!!!
وقتی هوای لحظه های وسوسه انگیز بعدی
دست از دامن نمیکشد.
راستی... چه معصومانه میفهمد...
که در هوای این حومه
...!!!

قطاری در
و من خیره به خسته
و نگاهی ماسیده بر در دست
مبدا:هر چه باداباد
مقصد:ناکجا آباد
و در قطار چه بود!!!!!

#گشنگی داشت رنجمان میداد...
به اندازه ی کافی بود...
وسط سفره های بی نانی...
...
خوردن اضافی بود...!!!

مشاهده ۱۲ دیدگاه ارسالی ...

پدر بزرگم هیچ وقت
به مادربزرگم نکرد...
اساسا بحث این نیست
که پدر بزرگم آدم بود .
مسئله این است
اصلا در دایره لغات پدربزرگم
خیانت به همسر گنجانده نشده بود...
در هیچ گوشه ی پدربزرگم
این موضوع تعریف نشده بود ،
که اگر با مونیکا بلوچی در اتاق شوی امکانش هست به همسرت خیانت کنی ؟
مطمئنا جواب پدر بزرگم برای این پرسش بدون هیچ فکری اتاق بود .

ولی من اینگونه نیستم...
در پس لایه های ذهن من ،
حتی در خاصی ،
میشود آدم کُشت .
میتوان دزد بود .
این مسائل درگوشه ای ازذهن من هست.
هر چند که شاید ،
هیچ وقت قاتل و دزد نشوم..
ما ،
روحمان
شده است...!!!

مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...

#نفرین و مرگ
بر شعر های
اگر با
خم به و
به چشمان بیاید...

‌ بوی شدیدی آمد...
با خودم میگویم ،
نکند باز غمگین است؟
نکند باز دلش...؟
پله ها را دو به یک طی کردم
تا رسیدم بر بام .
پدرم را دیدم ،
زیر آوار مدفون .
زیر لب زمزمه داشت
که عدل کجاست؟
که چرا مزهء وسط سفرهء ماست؟
و چراها و چراهای دگر...
دل من هم ، مثل زانوی پدر...
دیدن این صحچنان دشوار بود
که مرا کرد....

چه مرز بی ست
هرگز هیچ نشانی در دست درخشش پیدا نخواهد کرد
و هیچ خیاطی عروسیم را الگو نمیکشد و کوک نمیزند...
من هرگز چشم نازک نمیکنم و
هیچ کس کلمه ی بله ی آور را
از من استماع نخواهد کرد ،
و همچنین قیمت که نام را یدک میکشد..!!
چه عجیبی ست
جنینی که هرگز از من نخواهد شد
و در نطفه ی من خواهد شد...
گاهی دانستن اینکه
النسل خواهی ماند و
های ننگین و شدنت از پاره ی این دنیا
برای کس مثل خودت پیش نخواهد آمد ..!!!
بهترین دنیاست...

بازنشر کرده است.

نیایش شبانگاهی

خدای مهربانم دلم را به تو میسپارم
تا از عمق جانم بزدایی
هر چه حائل است بین من و خودت ،
هر چه مرا دور میکند ز تو.،
همه آنچه از منیت و نواقصم در من است را
از من بگیر،
و ببخشای بر من از عشق و الطاف بی پایان خودت،
چنانکه همیشه بخشیده ای،
مرا رها ساز از بند هر چه غیر خوبی و نیکی در وجودم هست؛
و پر کن خالی درونم را با عشق ناب الهی خودت ،
که جز این نتوانم نیک بمانم و مهر بیفشانم!
آمین

بدرود
شبتون پر از آرامش و
قلبتون پر از احساس ناب ...

🌹❤️🌹

افتادن و برخاستن
باده پرستان ...
؛
در مذهب رندان خرابات
نماز است ...

درود عزیزان...

بازنشر کرده است.

نیایش شبانگاهی

الهی
در سکوت شب
تمام سختی روزمان را به تو میسپاریم
سلامت را ارمغان فردای من و دوستانم کن
و همزمان با طلوع آفتاب فردایت،
هدیه ای الهی از نوع آرامشِ
خودت به زندگی همه ما هدیه فرما ...

آمین

بدرود
شبتون زیبا
به امید طلوع آرزوهاتون...

🌹❤️🌹

مشاهده ۱۲ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
یکی کمک کنه میخام خصوصی بخرم بلد نیستم
بازنشر کرده است.
گاهی دوست داشتن یواشکی هم بد نیست

این طوری داریش با اینکه نداریش
مشاهده ۸ دیدگاه ارسالی ...
  • [̲̲̅̅s̲̲̅̅a̲̲̅̅j̲̲̅̅j̲̲̅̅a̲̲̅̅d̲̲̅̅]

    دوست داشتن یواشکی برای کسی که طرف مقابلش عشقش بروز نمیده در حالی که تو خیلی دوسش داری هم بد نیس یعنی چاره دیگه ای جز دوست داشتن یواشکی نداری

  • shamim

    دوست داشتن یواشکی برای کسی که طرف مقابلش عشقش بروز نمیده در حالی که تو خیلی دوسش داری هم بد نیس یعنی چاره دیگه ای جز دوست داشتن یواشکی نداری

بازنشر کرده است.
بابا بزرگ
سلام
تولدتون مبارک دوست بزرگوار
شاد و تندرست باشین همیشه
بازنشر کرده است.
سالهاست وقت خداحافظی می‌گوید «می‌بینمت»، «خداحافظ» نمی‌گوید.
با گفتن «می‌بینمت» قول و قرار دیدار بعدی را می‌گذارد انگار، یک طوری که ته دلت قرص می‌شود به دوباره دیدنش.
سفر که باشد زنگ می‌زند و می‌پرسد:
«مراقب خودت که هستی؟!»
یک طوری که اگر مواظب خودت هم نباشی عذاب وجدان می‌گیری و سعی می‌کنی به مراقبت.
هیچوقت نمی‌گوید:
«دوستت دارم...» تاکید می‌کند که: «می‌دانی که دوستت‌دارم...» یک جوری که از هر دوستت‌دارمی قشنگ‌تر است.
بعضی آدم‌ها حرف نمی‌زنند، با کلمات بازی می‌کنند، راحت خرجشان نمی‌کنند. شعرشان می‌کنند، دلنشین‌تر، مهربان‌تر حتی، مادری می‌کنند برای کلمات.
مثل مادر همین امروز صبح، با موهای سفید نقره‌ایش، وقتی مهربان نگاهم کرد و گفت:
«تو که اینجا باشی پیر نمی‌شوم.»
خصلت مادرها همین است گویا،
بلدند شعر کنند جملات را.

| مریم سمیع زادگان |