گاهی دوست داشتن یواشکی هم بد نیست
این طوری داریش با اینکه نداریش
سالهاست وقت خداحافظی میگوید «میبینمت»، «خداحافظ» نمیگوید.
با گفتن «میبینمت» قول و قرار دیدار بعدی را میگذارد انگار، یک طوری که ته دلت قرص میشود به دوباره دیدنش.
سفر که باشد زنگ میزند و میپرسد:
«مراقب خودت که هستی؟!»
یک طوری که اگر مواظب خودت هم نباشی عذاب وجدان میگیری و سعی میکنی به مراقبت.
هیچوقت نمیگوید:
«دوستت دارم...» تاکید میکند که: «میدانی که دوستتدارم...» یک جوری که از هر دوستتدارمی قشنگتر است.
بعضی آدمها حرف نمیزنند، با کلمات بازی میکنند، راحت خرجشان نمیکنند. شعرشان میکنند، دلنشینتر، مهربانتر حتی، مادری میکنند برای کلمات.
مثل مادر همین امروز صبح، با موهای سفید نقرهایش، وقتی مهربان نگاهم کرد و گفت:
«تو که اینجا باشی پیر نمیشوم.»
خصلت مادرها همین است گویا،
بلدند شعر کنند جملات را.
| مریم سمیع زادگان |
یک روز با تو قراری خواهم گذشت
منو را سُر خواهم داد جلو به تو اصرار خواهم کرد یکی را انتخاب کنی
خواهم گفت با دلتنگی چطوری...؟اشک های گاه و بیگاه هم بد نیست،
مزه اش شور است ولی تا میلِ تو چه باشد...
مرور خاطره ها...؟ این یکی کمی به تلخی میزند...
اگر از این ها خوشت نیامده برویم سراغ انتظار،
فکر نکنم باب طبع تو باشد...اگر طرفدار مزه شیرینی خیالبافی را پیشنهاد می کنم...
بی اعتمادی چطور...؟ نه سنگین است سر دل آدم می ماند...
اصلا منو را ول کن ...من ذائقه تو را میدانم
جـــانم، خانم،آقا...! یک فنجان بی حسی بیاورید بی شیر و شکر
منهم همان همیشگی: دوست داشتنِ تلخ لطفا ...
shamim
بلانسبتت....ممنون همچنین
بابا بزرگ