ﺁﺧﻮﻧﺪه ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺭﺍﺑﻄﻪای ﻛﻪ ﺗﻮ ﺧﻴﺎﺑﻮﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﺸﻪ ﺗﻮ ﺧﻴﺎﺑﻮﻥ ﻫﻢ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﻴﺸﻪ
.
.
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪای ﻛﻪ ﺗﻮ ﻣﺤﻀﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﺸﻪ ﺗﻮ ﻣﺤﻀﺮ ﺗﻤﻮﻡ نمیشه 😕
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺁﺧﺮ ﻭﺍﻟﯿﺒﺎﻝ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ
ﺑﺎﺯﯾﮑﻨﺎ ﯾﻬﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﻦ ﺑﺎﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺪﻥ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺷﻔﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ !!!
😂😂
انقدر ادعاي باشعور بودن بعضيا رو اعصابه
كه خود بیشعوریشون رو اعصاب نيست!!!
▪️پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد.
اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد.
شاه به یکی از وزرای خود گفت: او چه می گوید؟
وزیر گفت: به جان شما دعا می کند.
شاه اسیر را بخشید.
وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت:
ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد.
پادشاه گفت: تو راست می گویی
اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود.
جز راست نباید گفت
هر راست نشاید گفت
مراحل خرید کردن خانوما:
1_ چیزی لازم ندارم فقط نگاه کنم 😒
2_ پوشیدنش ک ضررنداره 😏
3_ انگاربرای من ساختنش 😍
4_ حالا ی بار ک صدبار نمیشه ☺️
5_ آقا اینوحساب کنید 😁😂😜
خاستم مخ دختر همسایه مونو بزنم
گفتم امروز ساعت 2 بعدظهر
خونمون سفره داریم
.
اومد اما خنگ خدا با مادرش .😐
.
الان من موندمو خونه خالیو
مادرشو دختر همسایمون
به نظرتون روضه چى بخونم واسشون🤔
😐😂😂
عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه ای افتاده و گربه در آن آب میخورد.
دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت میشود و قیمت گرانی بر آن می نهد. لذا گفت:
عمو جان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟
رعیت گفت چند می خری؟
گفت: یک درهم.
رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.
عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی!
رعیت گفت: قربان من با این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته ام
کاسه فروشی نیست، عتيقه است...
ديگران را احمق فرض نكنيم!