APACHI
۵ پست
۹ دنبال‌کننده
۲۹ امتیاز
زن
۱۳۶۷/۰۱/۱۵
ليسانس

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
.عمرم گهی به غم گهی به درد گذشت

تاریخ زندگیم همه با درد گذشت

این زندگی سزای جوانی من نبود

حیف از جوانیم که با درد گذشت
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
درمن

قیامتی برپاست

دوباره زن بودنم را

هوار کشیده ام…….
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
APACHI آدم‌هایی هستند که دلشان از جنس نور است
محبت شان زلال و پاک و بی ریاست
و سخاوتشان به وسعت اقیانوس است…
حتی فرصت نوشیدن یک فنجان چای گرم در زمستانی سرد کنار آن‌ها
برای تمام زمستان و حتی گاهی برای تمام عمر کافیست!
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
آدمهایی که ما را رنج میدهند،خیلی اوقات رنج کشیده هایی هستند که از زخمهای خودشان نتوانستند عبور کنند...
بازنشر کرده است.
بگذار در پناه شب از ماه بار بردارم
بگذار پُر شَوَم
از قطره های کوچک باران
از قلب های رشد نکرده
از حجم کودکان به دنیا نیامده
بگذار پُر شَوَم
شاید که عشق من
گهواره ی تولد عیسای دیگری باشد

فروغ فرخزاد
ما درین غمکده یارب به چه کار آمده ایم......
بازنشر کرده است.
حدود 500 سال پیش حافظ شیرازی، غزلی زیبا سروده؛ با مطلع زیر:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد...

دوست داشتم؛ برای این بیت فوق العاده زیبا و پر از مفهوم، مطلبی درخور بنویسم که شاهد از غیب رسید و اون هم، پستی به نقل از کتاب سقوط آلبر کامو، نویسنده، فیلسوف و روزنامه نگار معاصر و برنده جایزه ادبی نوبل از فرانسه، بود که:
"برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود؛
و او شب ها بر کف اتاق می‌خوابید،
تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده بود!!
چه کسی؟!
چه کسی برای ما، بر زمین خواهد خفت؟!..."

واین در حالیه که همین پارسال و توی همین سرزمین، یه نفر! تا صبح مراقب پیکر دوستش بود و روز تدفین پیکر، به رفیقش پیوست!!

آره خب!
سالها! دل طلب جام جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت؛ ز بیگانه تمنا میکرد

گوهری، کز صدف کون و مکان بیرون بود
طلب از گمشدگانِ لب دریا میکرد...