حدود 500 سال پیش حافظ شیرازی، غزلی زیبا سروده؛ با مطلع زیر:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد...
دوست داشتم؛ برای این بیت فوق العاده زیبا و پر از مفهوم، مطلبی درخور بنویسم که شاهد از غیب رسید و اون هم، پستی به نقل از کتاب سقوط آلبر کامو، نویسنده، فیلسوف و روزنامه نگار معاصر و برنده جایزه ادبی نوبل از فرانسه، بود که:
"برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود؛
و او شب ها بر کف اتاق میخوابید،
تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده بود!!
چه کسی؟!
چه کسی برای ما، بر زمین خواهد خفت؟!..."
واین در حالیه که همین پارسال و توی همین سرزمین، یه نفر! تا صبح مراقب پیکر دوستش بود و روز تدفین پیکر، به رفیقش پیوست!!
آره خب!
سالها! دل طلب جام جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت؛ ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری، کز صدف کون و مکان بیرون بود
طلب از گمشدگانِ لب دریا میکرد...
آرش ( گروه لاله های سرخ )
لینک
شهرام ایران منش
با سلام و احترام . در سالروز تولدتون بهترین هارو براتون آرزومندم . تبریک عرض میکنم دوست عزیز