Im.master
۱۰۵ پست
۳,۵۹۶ امتیاز
مرد
0_0
دین اسلام
ايران، خراسان رضوي
زندگی با حيوانِ خانگي
سربازی رفته ام
سیگار ميکشم
گرایش سیاسی ندارم
0_o
قد ۱۸۴، وزن ۸۸

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
تو دانشگاه از یه دختره خوشم اومد یه اسکناس در آوردم و روش شمارمو نوشتم و رفتم بهش گفتم ببخشید این پول از جیب شما افتاد؟ اون مشنگم رفت باهاش ساندویچ خرید ، درد من اینجا بود که ساندویچیه تا ۱۲ شب پیام میداد میگفت از ساندویچ خوشت اومد عزیزم؟ : )
بازنشر کرده است.
‏دوران مدرسه شایعه بود هر‌کی جلو بشینه بچه ‌زرنگ میشه یه سال رفتم جلو نشستم
تجربه‌ی جالبی بود، تا حالا هیچوقت انقدر از نزدیک نمیفهمیدم که نمیفهمم
بازنشر کرده است.
رفتم پناهگاه حیوانات یکی از اونایی که تو قفس بودنو انتخاب کردم گفتم اینو می‌خوام. گفتن این خانم متصدی مرکز هستن و دارن به حیوونا غذا میدن، یکی دیگه رو انتخاب کن.
متصدیه که باشه، من همونو می‌خوام : (
بازنشر کرده است.
‏شوهر خالم پونزده سال پیش با تور دو روزه رفت ترکیه
از موقع همه رو حتی خالمو افندی و ارکاداش صدا میزنه
و پونزده سالم مداوم هرجا که میره از خاطرات اون دو روز تعریف میکنه.
بازنشر کرده است.
بعضی وقتا راه حلش فقط یه زنگه، یه جمله‌ی خوب گفتنه، یه قرار یه ساعته‌س، یه ذره پا رو غرور گذاشتنه ولی آدما ترجیح میدن برینن تو هرچی بوده و مفت ببازن طرفو.
بازنشر کرده است.
نرو!
برای رفتن همیشه وقت هست؛
برای پشیمانی...
برای برگشتن اما، دیر می‌شود گاهی!
بازنشر کرده است.
تا تو دهه بیست سالگی هستین عاشق شین!
از سی که بگذری انقدر عاقل و صبور میشی
که نه رفتن کسی اونجور سخته برات
نه دلت برای کسی مثل قبل میلرزه
نه دیگه موندن یا رفتن کسی برات مهمه...
بازنشر کرده است.
دیشب به مهمونامون گفتم : توروخودا بازم بیایین خونمون که ما هم یه شام درست حسابی بخوریم
بعد رفتنشون مامانم دستام و از پشت گرفته بود
بابام با مشت میزد تو شیکمم
بازنشر کرده است.
از عجایب زبان فارسی همین بس که وقتی ظالم باشی بهت میگن حیوون
وقتی مظلوم باشی میگن حیوونی..
بازنشر کرده است.
بابام تکست داد کجایی گفتم آرایشگاه گفت موهاتو چه مدلی زدی گفتم buzz cut گفت خوبه خودتم میدونی بُزی مثل اون مدل مو زدی، گفتم پِدَرِ من اسمش باز کاته نه بُز کات گفت بازم از بُز بودن تو چیزی کم نمیشه : ))
بازنشر کرده است.
‏قضاوت تو درمورد دیگران بیشتر نشانگر خودت است تا دیگران. قضاوت های تو از گذشته خودت سرچشمه میگیرند نه از گذشته آنها
بازنشر کرده است.
مادرها 9 ماه سختی میکشنن یه قلبو شکل بِدن بعد چطور تو 15 ثانیه اونو تیکه پاره میکنین؟
‏داشتم فیلم بازی می‌کردم بابام برام موتور بخره.
هرچی کتاب دم دستم میومد میخوندم بابام فکر کنه درسخون شدم
یهو بابام زد رو شونم گفت من که واست موتور میگیرم خودتو زودتر به کشتن بدی.
ولی از این به بعد خواستی درس بخونی آئین شب زفاف رو با صدای بلند نخون اینجا زنو بچه زندگی میکنه : )
بازنشر کرده است.
بازنشر کرده است.
با دوس دخترم رفتیم ساندویچی، یهو گفت همینجا بهم ثابت کن چقدر دوسم داری
منم به آقاعه گفتم ساندویچ ایشون رو دونونه بذار
اشک شوق تو چشاش حلقه زد، گفت لنتی تا این حد دیگه؟