اگه سرد بودن براتون جذابه بريد با يخچال و كولر دوست شيد،آدميزاد سردش جذاب نيس
تو عربی، ۱۲ لایه دوستی تعریف میشه، اکثر دوستامون سطح ۵ هستن و خیلیهامون اون ۱۲ رو نداشتیم تو عمرمون:
۱. زمیل: کسی که باهاش سلام علیک میکنیم
۲. جلیس: کسی که از نشستن کنارش برای مدت محدودی لذت میبریم.
۳. سمیر: مکالمات خوبی باهاشون دارید.
۴. ندیم: کسی که همکاسهتونه (چایی البته) و وقتی آزادید باهاش تماس میگیرید.
۵. صاحب: کسی که نگران سلامتی شماست.
۶. رفیق: کسی که میتونید بهش تکه کنید.
۷. صدیق: دوست واقعی، کسی که رابطهاش با شما رو به بهانههای شخصی از دست نمیده.
۸. خلیل: کسی که صرف حضورش حالتونو خوب میکنه
۹. انیس: کسی که واقعا باهاش راحتید و آشنایید با خلقیات هم.
۱۰. ناجی: محرم، کسی که کامل بهش اعتماد دارید.
۱۱. صفیه: بهترین دوستتون، که احتمالا اون رو به باقی ترجیح دادیدو
۱۲: قرین: جدا ناپذیرید، فکر هم رو میشناسید و میدونید رفتارشون چطوریه...
محمود درويش ميگه:
اگر میخواهید بروید
خب بروید، ولی
هرگز باز نگردید!
«...لااقل به رفتن وفادار باشید ...»!
تا ما هم به فراموش شدنتان عادت کنیم.
نور به قبرت بباره مرد : ))
آدمهایی که مهربونن، تو بحثها کوتاه میان و تو رابطه همیشه نقشه حمایتکننده دارن، گاهی اوقات یکهو دچار انقلاب درونی میشن و تبدیل به هیولاهای سرد و بیاحساسی میشن که کوچکترین گذشت و شفقتی ندارن.
ببینید درویش چه قشنگ میگه؛ «و بي أملٌ يأتي و يذهب... لكن لن أودّعه». میگه امیدی دارم که میآید و میرود، اما هرگز رهایش نمیکنم. هرگز با «خدانگهدار» بدرقهاش نمیکنم... ای داد بیداد.
«صَباح الخير لِعَينيك البَعيدتين.»
صبحِ چشمهای دور از مَنَت بهخیر.
یه جا محمود درویش میگه: سلام بر کسانی که معنی عشق را میدانند اما محبوبی ندارند، عجیب تلخه.
در مورد بغل با کیفیت:
«عانقيني أود أن أعود قطعة واحدة مجددا». در آغوشم بگیر، میخواهم تکهتکههایم دوباره تنی واحد شوند. با اجازه دو سهتا دیگه بگم. «عانقيني، حتىٰ تغيب رجفة قلبي من خوف فقدانك». در آغوشم بگیر، تا ترس قلبم از «از دست دادنت» از میان برود.
مهم نیست حالم خوب باشه یا بد، هرموقع تو حالم رو بپرسی، من بهتر میشم
اونجا که مولانا میگه:
نه من بیهوده گرد کوچه و بازار میگردم
مذاق عاشقی دارم پی دیدار میگردم
معلومه رفته بوده تو خیابون بگرده به بقیه شماره بده.
هربار که وارد یه رابطه میشیم و تمومش میکنیم یه بخشی از وجودمون رو اونجا میذاریم
امیدوارم اینقدر این تعداد زیاد نشه که وقتی شخص درست زندگیمون اومد مارو لا به لای تکه ها نتونه تشخیص بده...
با یه دختری رفتم دیت گفت ببین فکر کنم ما مناسب هم نیستیم. گفتم چرا؟ از دیدگاهم نسبت به عقاید کافکا خوشت نیومد یا نقد آثار کامو؟گفت از اینکه با کت و شلوار کتونی پوشیدی...
لن يفهم الناس الاشياء التي تفعلها من أجلهم، الي ان تتوقف عن فعلها
آدمها نمیفهمند برای آنها چه کارهایی میکنی، تا آن زمان که دست از انجامدادنشان برمیداری...
آدم میتونه کسی رو ناگهان ب یاد بیاره
اما نمیتونه کسی رو ناگهان فراموش کنه ...
یهدختره تو امریکنگاتتلنت میگفت: «خیلی مهمه که همه بدونن من فراتر از اتفاقاتِ بدِ زندگیم هستم»
و حقیقتاً تا این سن، هیچ تعریفِ بهتری برای قویبودن پیدا نکردم...
*.:✿*نــᴴᵃᵐⁱˢʰᵉᵍⁱـدا☮