المجروح من عائلته لن يشفي ابدا
زخمی که از خانواده بر جان آدمیزاد بنشیند، هرگز بهبود نمییابد.
نزار قبانی میگه «من هیچوقت احساس ناتوانی نمیکنم، مگر وقتی که دلتنگ تو میشم». به نظرم باگ آدمیزاد همین دلتنگیه. همین که نمیتونه بیخیال یه خاطره بشه. به قول رضا عبدالملکیان
“برای همهی ما
همهی روزها فراموش میشوند
به جز همان یک روز
که نشانی آن را به هیچکس نگفتیم.”
یه کلمهای تو زبان عربی هست؛ «اهمال». یعنی بیتوجهی. خیلی هم ازش میگن. میگن که عشق رو میکشه (قاتلالحب). واقعیت هم هست بیتعارف؛ هیچ عاشقی به محبوبش بیتوجهی نمیکنه؛ از هیچ نوع. میگه «من یحبک لن یسقیک مر الإهمال أبدا». کسی که دوستت داره، هیچوقت طعم تلخ بیتوجهی رو بهت نمیچشونه.
بهنظرم خیلیا فقط به خاطر یهنفر زندهن. یعنی وقتی غم دنیا میریزه تو دلشون و دنبال دلیل واسه زندگی میگردن، ته دلشون میگن «هنوز فلانی هستا».
محمود درویش این موضوع رو قشنگ گفته؛«هربار که نگاهت میکنم جملهای آشنا به ذهنم میرسد؛ در این سرزمین هنوز چیزی هست که ارزش زندگی کردن دارد»
به نظرم بهترین تشبیه رو برای عجز و حسرت ناشی از دلتنگی، نزار قبانی داره. میگه «ولا شيء يشبه الحنين، سوى طائر ينظر إلى السماء بحسرة وقد كُسر جناحه». هیچ چیز شبیه «دلتنگی» نیست، مگر پرندهای شکستهبال، که با دریغ و حسرت به آسمان نگاه میکند.
فروغى میگه «کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را». محمود درویش هم همینو داره میگه اما هزار بار ظریفتر. وقتی میگه «كونوا للرحيل أوفيا»، نمیگه به رفتنت پایبند باش، میگه اصلا نرفتی. منظورش هم با طرف نیست، با دل خودشه که نمیتونه فراموش کنه. میگه آدم «نرفته» رو چجوری فراموش کنم؟ نشدنیه.
كل شخص يستحق شخصا يمكنه ان يجعل قلبه ينسى انه قد انكسر يوما
هر انسانی، مستحق داشتن کسیاست که باعث شود «قلبش فراموش کند که روزی شکسته است».
مقاومة البكاء أشد ألما من البكاء نفسه
مقاومت در مقابل گریستن، از خود گریستن دردناکتر است.
یه مدل محبوب رو نزار قبانی معرفی کرده به عنوان «لم تخلق للنسیان»، یعنی برای فراموش شدن آفریده نشده. خیلیامون یکی تو زندگیمون بوده که فراموش نمیشه. نه اینکه بهترینه، نه اینکه عیب و ایراد نداره. فقط مثل بقیه، تصویرش تیره و تار نشده. احتمالا دلیلش همینه؛ که واسه فراموش شدن خلق نشده.
چه بسیار شاعرانی که سرودهاند:
“این نیز بگذرد”
اما تو بدان! زندگی را به امید گذر این و آن سر کردن، قمار عمر است و باختن مدام امروز به سودای فردا.
ای بسا که «تو» پیش از «این» بگذری.
«زندگی جمع امروزهاست، باقی روزها یا خاطرهاند یا خیال.»
وسط شهر، جلو در یه مغازهای یه بوته بزرگ بود شبیه ماریجوانا، رفتم نزدیک که دست بزنم و چککنم، یه مرد میانسالی از تو مغازه داد زد: کاکو نَم°خواد بگردی، خودشه : ))
کاربردیترین بخش مغز، اون قسمتشه که کمکت میکنه به موقع رها کنی.
اگه این قسمت از مغزت درست کار کنه، تا ابد احترام و شخصیتت تضمینشدهست
و اگه درست کار نکنه، له شدنت : ))
تو تاریخ جملات باز دارنده زیادی ثبت شده
که کمابیش تاثیر داشته تو افراد
ولی همچنان اون گوه نخور بابا که رفیق صمیمیت میگه با اختلاف بازدارنده ترینه : //
بزرگی هم میفرمایند، موسیقی به نقاطی از وجود شما نفوذ میکند که نه قابل توصیف و بیان است، نه قابل دسترس هیچ چیز دیگری.
بلوغ، یعنی اینکه بفهمی
احترام به خودت از هر رابطه ای مهم تره...