داستان کوتاه
"کفشِ پاشنه خوابونده نباش"
یه شب مهمون داشتیم،
کفشها توی حیاط جفت شده بود...
همشون مرتب بودن به جز یک کفش که پاشنههاش خوابونده شده بود!
هر کس میخواست بیاد تو حیاط اون کفشها رو میپوشید!
میدونی چرا؟
چون پاشنههاش خوابونده شده بود!
یه کم که فکر کردم دیدم بعضی از ما آدمها مثل همین کفشهای پاشنه خوابونده هستیم...
برامون مهم نیست کی سوارمون میشه!!
""یادت باشه که اگر سر خم کنی،
اگر خودت به خودت احترام نذاری،
اگر ضعیف باشی، همه میخوان ازت سواری بگیرن و کسی هم بهت احترام نمیذاره!""
پس کفشِ پاشنه خوابونده نباش!
Nafasim
سلام حالتون امروز چطوره داداش
داداش بردیا
سلام نفس خانوم گل، خوبم بحمد خداو بلطف دوستان.
داداش بردیا
نفس جان از فرشته خبر نداری؟
حال روحیش خیلی خراب بود!
خدا کمکش کنه بتونه این بحران رو پشت سر بذاره!
Nafasim
الهي هميشه خوب باشي و خوش خبر
سر شب باهم حرف ميزديم به من كه گفر بهتره
حالا يا الكي چون زياد پيگيرشم برا دلخوشي من گفت
يا شكر خدا راستكب
اره واقعا سخته با فاصله كم دو اتفاق واقعا دردناك تحملش تو توان هر كسي نيس
فرشته دختر قوييه اميدوارم بتونه اين روزا رو دووم بياره
داداش بردیا
خداروشکر خیلی خوشحالم کردی!
Nafasim
مانشاله زودتر خوب ميشه حالش
داداش بردیا
اگر باهاش تماس داشتین، لطفا بهش بگین بردیا نگرانته
Nafasim
چشم حتما