داستان کوتاه

"کفشِ پاشنه خوابونده نباش"

یه شب مهمون داشتیم،
کفش‌ها توی حیاط جفت شده بود...

همشون مرتب بودن به جز یک کفش که پاشنه‌هاش خوابونده شده بود!

هر کس می‌خواست بیاد تو حیاط اون کفش‌ها رو می‌پوشید!

میدونی چرا؟

چون پاشنه‌هاش خوابونده شده بود!

یه کم که فکر کردم دیدم بعضی از ما آدم‌ها مثل همین کفش‌های پاشنه خوابونده هستیم...

برامون مهم نیست کی سوارمون میشه!!

""یادت باشه که اگر سر خم کنی،
اگر خودت به خودت احترام نذاری،
اگر ضعیف باشی، همه میخوان ازت سواری بگیرن و کسی هم بهت احترام نمیذاره!""

پس کفشِ پاشنه خوابونده نباش!

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.