نذر کرده ام

يک روزی که خوشحال تر بودم

بيايم و بنويسم که

زندگی را بايد با لذت خورد

که ضربه های روی سر را بايد آرام بوسيد

و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

يک روزی که خوشحال تر بودم

می آيم و می نويسم که

اين نيز بگذرد

مثل هميشه که همه چيز گذشته است و

آب از آسياب و طبل طوفان از نوا افتاده است

يک روزی که خوشحال تر بودم

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر