گریه را به مستی بهانه کردم
شکوهها ز دستِ زمانه کردم
آستین چو از چشم برگرفتم
سیل خون به دامان روانه کردم
همچو چشم ِ مستت جهان خراب است
از چه روی روی ِ تو در حجاب است؟
رخ مپوش! کاین دور ِ انتخاب است
من تو را به خوبی نشانه کردم
دلا خموشی چرا؟ چو خُم نجوشی چرا؟
برون شد از پرده راز تو پردهپوشی چرا؟