سال ها تنهایی و بی پشتوانه بودن و جنگیدن برای زندگی منو تبدیل به آدمی نظامی گونه کرده که همه چیز و همه کس رو به یک چشم میبینه
مثله لیوانی که تا لبریز نشه نمیفهمی که پر شده
مثله بمبی که تا لحظه انفجار ، آروم و بی صداست
مثله آرامشی قبل از طوفان...
و چقدر سخته زندگی با منی که همه چیز رو دقیق و بی نقص میخاد و کوچکترین کمبودی در کمترین زمان منو به حد انفجار میرسونه......
اما اینگونه بودن بیشتر از همه خودم و عذاب میده
برای بچه و بزرگسال هیچ نرمشی ندارم و کمترین خطایی رو به شدید ترین شکل جواب میدم‌
گاهی حتی خودم باور نمیکنم چطور به این آدم تبدیل شدم....
و بدتر از همه اینکه با هر مشکلی که پیش میاد و برخوردی که میکنم انگار قسمتی از وجودم میریزه و کاملا حس میکنم که بنای وجودم ذره ذره داره ویرانه میشه
نهایته تلاشم و میکنم تا فقط ذره ای نرمش داشته باشم اما آدمی که در سالها ساخته شده به سادگی عوض نمیشه و منی که کاملا تغییر ناپذیرم......

آینده و عاقبتی خوب برای خودم نمیبینم و دقیقا میدونم با این شیوه و زندگی زیاد دوام نمیارم اما دریغ از کوچکترین تغییر........

بازنشر