.خاطرات آنتونی اسمیت جهانگرد انگلیسی که بدنبال افسانه ایی قدیمی برای یافتن ماهی سفید در قنات گوهر ریز کرمان..... سه ماه در جست و جوی آن ماهی سفيد كور طول اين قنات را رفتم و بازگشتم. برای صيد ماهي تور گذاشتم. اما برخلاف انتظار استادم، محافل علمي را مأيوس كردم چون ماهي سفيد كوری نيافتم. اما چيز با ارزشتر ديگري يافتم آن: دروازهای به سوی آينده و خاطراتی خوش و جاودانه بود.
در اين سه ماه بهترين غذاها را در زيباترين نقطه جهان و در زير درخشانترين آسمان خوردم. شبها ستارهها لب بام در دسترس من بودند. در كنار من زنان و بچهها دلانگيزترين قاليها را بافتند. من از كوزههای سفالی گواراترين و خنكترين آب را نوشيدم. من در اين سه ماه شادترين انسان روی زمين بودم.
در بازگشت به آكسفورد كتابي نوشتم، خيليها آن كتاب را خواندند.
زمان گذشت. دهها سال بعد دوباره به جوپار بازگشتم. اين بار جهانديده بودم. برای كند و كاو خاطرات شيرين بود كه به جوپار بازگشته بودم.
اين بار هم جوپار به روي من آغوش گشود. جوپاريها در دروازه شهر منتظر من بودند.
ღمهدیارღ
🌨🍂🍁🌨
انسانها
به لبخندی که بر لبها می نشانند
به احساس خوبی که بر جا می نهند
به دردی که می کاهند
می ارزند...
لایک به پست زیبای شما
ارادتمند شما
مهدیار
1402/02/06
لینک