جانا  دل بیمار مرا  جز تو دوا نیست
دانم که دگر مهر منی در دل تونیست
شاعر شده ام ز مهر تو شعر سرودم
برگرد  که جز مهر تو اندر دل من نیست
یک بار نشد خنده زنان  با من دیوانه بگویی
عاشقت منم غیر تو کس در دل من نیست
دانی که چه کردی ؟مرا تاب سخن نیست؟
بردی دلم‌و  با تو دگر جای سخنی نیست
من بنده عشقم  که در مکتب عشقت
هر بار بجز خواهش و اصرار و دعا نیست
در دیده تو نیست مرا  جایگهی  نیک
گویم به تو جز عشق تو در سینه من نیست

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.