تو را دیشب تجسم کرده بودم
و با خویت تفاهم کرده بودم

دلم لرزیده و لغزیده از بغض
تو را دیشب کجا گم کرده بودم

به روی سینه ام بگذار سرت را
تعارف کن دو لیموی تن ات را

دلم پر می کشد شاید ببارد
که باران تر کند پیراهنت را

ببخش خوبم تو را هر دم شکستم
تو را بیهوده پشت هم شکستم

نشد آغوشم آن آغوش گرمی
تو را با سردی دستم شکستم

بازنشر