مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی
مرا ازمن، مرا از قیدِ من بودن رها کردی

دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب
تو با زیبایی‌ات این حرف‌هارا نخ نما کردی

نماز عشق می خواندم،امامم حضرت دل بود
کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی

به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید
دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی

من از خود نیمه‌ای را دیده بودم “عاقل” اما تو
مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر