نادر

زمان مثل یه رودخونه ست.. تو نمیتونی همون آب رو دو بار لمس کنی، چون .. بیشتر

نادر
۶۷ پست
۱۵۳ دنبال‌کننده
۲,۸۶۷ امتیاز
مرد، متاهل
۱۳۶۶/۱۱/۰۱
ليسانس
ايران، لرستان
زندگی با همسر

تصاویر اخیر

« لا تهزأ من جرحِ لم تذقه. »
زخمی را که نچشیده‌ای، تمسخر نکن.
اِحفَظ لِسانَکَ
حواست به زبونت باشه
حکمت خدا را باور کنید. در زندگی باید به دو چیز توجه کرد! یکی رحمت خداست و یکی هم حکمت اوست. اگر نعمتی می دهد، رحمتش است و اگر نمی دهد حکمتش. در اتفاقات خوب، رحمت خدا را می توان دید و در اتفاقات بد، حکمت او را. هیچ وقت در زندگی نباید کفران نعمت کرد! چرا که هر اتفاقی در زندگیمان حکمتی دارد.
خدایا!
آن ده که نزدیک کند...
و آن گیر که دور کند مرا از "یادت"
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آرامش به معنای آن نیست که صدایی نباشد
مشکلی وجود نداشته باشد،
یا کار سختی پیش رو نباشد!
آرامش یعنی در میان صدا، مشکل و کار سخت
دلی آرام وجود داشته باشد و این آرامش، فقط
با یادِ خدا و توکل بر خدا ممکن است
جبرئیل خطاب به داود گفت:
ای داود!
خداوند می فرماید:
به درستی که من صدای این کرم را
از میان سنگ درون دریا می شنوم،
آیا تو گمان کردی صدای آن کس که مرا می خواند،
از من مخفی می ماند؟!!!
حدیث قدسی
من و تو که نمی دانیم
کدام روز و کدام ساعت
در کدامین نقطه از زمین
خاکی خدا، روی دست کدام
یکی از آدم های دوروبرمان
ندای: " به عزت و شرف لااله الاالله"
را بشنویم؟!... پس بسم الله!
برخیز و امروز را جاودانه کن!
یکی از روزهای خوب خدا
از راه رسیده!
امروز، تصمیم بگیر
بنده ی خوب خدا باشی .
آموختم که هیچ دارویی ،
نمیتواند همچون ” اُمید “
آدمی را ایستاده نگه دارد!
آموختم که در همه حال
و همه وقت باید عشق ورزید
حتی در زمان خستگی ، بیماری و یاس .
آموختم که جنگیدن همیشگی برای نداشته ها
چشم ها را به روی داشته هایمان می بندد
گاهی باید با خیالی آسوده زندگی کرد
رها از هر نبردی و شکستی…
آموختم که هیچ دارویی ،
نمیتواند همچون “اُمید”
آدمی را زنده نگه داشته باشد!
زندگی بیاورد...عشق ببخشد...
گفتم:
خدایا احساس تنهایی میکنم
گفت:من باتوهستم!

گفتم:خدایا
هیچکس نمی دونه
تو دل من چی می گذره
گفت همه رامی‏دانم

گفتم:خدایا به یادم باش
گفت:پس به ياد من باش،
تا به يادت باشم!

گفتم:خدایا اگر دوستم داری
چرا دعایم را اجابت نمی کنی ؟
گفت:چه بسا چيزى را
که دوست داری
حال آنكه شرِّ تو در آن است
ومن میدانم، وتو نمی‏داني
یک اصطلاحی هست که
خدا چندین بار در قرآن ازش استفاده کرده:

"حتی ضاقت علیهم/علیه الارض...."

یعنی "کار به جایی می‌رسد که زمین با تمام فراخی‌اش بر آدمی تنگ می‌گردد."
بهترین توصیفی است که می‌شود برای بعضی لحظه‌ها، و برخی حس‌ها به کار برد، اینطور وقتها چاره‌ای نیست جز پناه بردن به خودش
باید به خودش پناه ببری، تا آرام بگیری، دوست و آشنا هم نمی‌توانند برایت کاری بکنند.
آدمی تازه می‌فهمد که هیچ پناهی ندارد جز خدا و این حس یک چیزی است شبیه دلتنگی، سردرگمی، دل‌آزردگی، یک چیزی شبیه درد...
خدای من...
با تک تک سلول‌های بدنم،
با همه توان و قدرتم شاکر تو هستم.
تو به من نعمتی بی‌بدیل را دادی
که در هیچ جا نمی توان به مانند آن را یافت کرد.
تو به من را هدیه کردی.
هدیه‌ای که گران است اما رایگان به من داده شد.
خدایا از تو متشکرم و به درگاهت سجده شکر می‌گذارم
ببخش و بیامرز

وقتی میگویی ،خداوندا مرا ببخش و بیامرز ابتدا خود، باید دیگران را بخشیده باشی. نمیتوان با روحیه ای پر از کینه و نفرت و انتقام به حوزه ی وسیع بخشش و آمرزش وارد شد ، چرا که هر کیفیتی هم جنس خود را میپذیرد.

عالَمِ بخشش ،بخشنده را راه میدهد و عالم کینه ، کینه ورز را . پس ببخش تا بخشیده شوی ؛ رحم کن تا بر تو رحم آید.
پروردگارا
تو را در تمامی لحظات شکر می گویم
چه آن زمان که با نعمت تندرستی
مرا می نوازی
و چه آن هنگام که با بیماری ام می آزمایی
از تو طلب می کنم آنچه را که
بهترین بندگانت در این دو
زمان از تو طلب نموده اند
که زبانم را به شکرت بگشایی
و عملم را با صبر در هم آمیزی
و امیدم را از درگاهت
لحظه ای پاره نگردانی که تویی بهترین
پناهگاه پناه آورندگان
آمیـــن یا رَبَّ
آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه میشود تقلب کرد،
و نه میشودسر کسی کلاه گذاشت .
آنروز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش، از جلسه امتحان هم کوچکتر است .
آنروز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود، سوالی که بیش از یک بار نمیتوان به ان پاسخ داد .
خدا کند آنروز که آخرین زنگ دنیا میخورد ، روی تخته سیاه قیامت اسم ما را جزء خوبها بنویسند .
خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات یادمان رفته باشد .
خدا کند که دفتر زندگیمان را جلد کرده باشیم و بدانیم دنیا چک نویسی بیش نیست.
به نام خالق زیبایی ها

مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم
عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم

چشم آلوده کجا دیدن دلدار کجا
چشم دیدار رخ یار ندارم چه کنم

با نگاهی بگشا عقده دیرین مرا
کز فراغت گره افتاده به کارم چه کنم

جلوه ای کن که دمی روی نکویت نگرم
گرچه لایق نبود دیده تارم چه کنم

اشک می ریزم و با غصه دل همراهم
که ز هجران تومن اشک نریزم چه کنم

طوق بر گردن من رشته عشق تو بود
تا کشاند به سر چوبه دارم چه کنم
بازنشر کرده است.
در هیاهوی زندگی دریافتم
چه بسیار دویدن‌ها
که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالی که گویی ایستاده بودم

چه بسیار غصه‌ها
که فقط باعث سپیدی موهایم شد
در حالی که قصه‌ای کودکانه
بیش نبود

دریافتم کسی هست
که اگر بخواهد می‌شود
و اگر نخواهد نمی‌شود
به همین سادگی...

کاش نه می‌دویدم
و نه غصه می‌خوردم...