بعضی ها آنقدر رفته اند
جای خالی شان
جهان را پر کرده است
گاهی چنان دلم گرفته و از غصه پرم
که از خودم میپرسم
آیا مرگ مرده است که سراغم را نمیگیرد ؟
شاید الان دیگه ندونم
زندگی بدون غم چه شکلیه ...
آخرین روزهای تابستان این قرن هم گذشت
نبودی جانم
مجال خلوتی پیدا شود
از حرف لبریزم
چقدر انسان تنهاست
مانند پر کاه در هوای طوفانی
ولی
ما برای این همه غمگین بودن
خیلی جوونیم
خدایا
یه خیری مثل چهره مادرم لطفا ...
جایت همیشه
در دل من
درد میکند
دانی که چیست مصلحت ما ؟
گریستن
پنهان ملول بودن
و تنها گریستن
برای بیان بی کسی ای که در خودم احساس میکنم
هنوز کلمه ای پیدا نکرده ام
به صبر آمدنت بنشینم یا تحمل نیامدنت
من همین یک نفرم
در دلم اما انگار
صد نفر مث من از رفتن تو
غمگینند
دردهایی در این دنیا هست
به آن عظمت که دیگر در برابر آتها
از اشک کاری ساخته نیست