سلام. بهش میگم وامونده کجایی؟! میگه وا موندم! خو چرا؟! از درموندگی به واموندگی!
آمدم دیدم نبودی، گشتم نیافتم، نگفتی نگرد، گفتی بگرد، چرخیدم اما گردان نه! یعنی بلا گردان
اینم از امسال. تموم شد. بیا. چراااا بی مرام؟! کجایی پس؟ اینجا؟ آنجا؟ همانجا یا هر جا! دل بی تو به جان آمد بیاااااااااا
افسوس!
نه! چه بد؛ چقدر بد؛ نه! خیلی بدی!!!
نه بودی! نه هستی! نه خواهی بود.
هر ذره که در خاک زمینی بودهست
پیش از من و تو تاج و نگینی بودهست
گرد از رخ نازنین به آزرم فشان
کآن هم رخ خوب نازنینی بودهست
کمتر از من، کمتر از تو، کمتر از او!
بیگانه اگر وفا کند، خویش من است!
تو مرا ياد کنی يا نکنی
باورت گر بشود گر نشود
حرفی نیست
اما نفسم می گیرد
در هوایی که نفس های تو نیست
در هوایی كه نفس های من است
زندگی هست ولی
شادی نیست،
باورت گر بشود گر نشود
عاشقی هست ، وفاداری نیست.
من ترا ياد كنم از دل و جان
در هوایی
كه نفس های من است،
سینه ی من ای دوست
پُرِ از زخم دل است،
تو فقط باور کن
ياد تو ای سهراب
مرهم زخم من است.
تو بگو ، با چه زبان ؟
با چه دلی ؟
به همه عالم و آدم گویم
تو که رفتی
من هنوز، عطر ترا می بویم،
من هنوز در اشعارت
رد ترا می جویم.
تو مرا باور كن
در همه حال،
از ته دل
نام ترا می خوانم ..
(اااااااااااای ی ی ی دوست التماااااااااااااااااااااس دعا) نفسم می گیره.
سهراب سپهری خدا بیامرزدت
غمت در نهانخانه دل نشید
به نازی که لیلی به محمل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
کمی تا قسمتی ابریم این روزا، ای خدا! غم از دل این مردم بزُدا ای خدا؛ بس که شنیدم هر روز مردهاند صدها از کُرُنا، نا امید گشته ام از وجود خدا! پس تو کجایی ای خدا؟!