تو مرا ياد کنی يا نکنی
باورت گر بشود گر نشود
حرفی نیست
اما نفسم می گیرد
در هوایی که نفس های تو نیست
در هوایی كه نفس های من است
زندگی هست ولی
شادی نیست،
باورت گر بشود گر نشود
عاشقی هست ، وفاداری نیست.

من ترا ياد كنم از دل و جان
در هوایی
كه نفس های من است،
سینه ی من ای دوست
پُرِ از زخم دل است،
تو فقط باور کن
ياد تو ای سهراب
مرهم زخم من است.

تو بگو ، با چه زبان ؟
با چه دلی ؟
به همه عالم و آدم گویم
تو که رفتی
من هنوز، عطر ترا می بویم،
من هنوز در اشعارت
رد ترا می جویم.

تو مرا باور كن
در همه حال،
از ته دل
نام ترا می خوانم ..
(اااااااااااای ی ی ی دوست التماااااااااااااااااااااس دعا) نفسم می گیره.
سهراب سپهری خدا بیامرزدت

پسند

بازنشر