بهروز
۶۱ پست
۹ دنبال‌کننده
۴۶,۵۴۳ امتیاز
مرد
خوشتیپ

تصاویر اخیر


برای#زندگی
قانون مهربانی بگذاریم!
هر که اخم کند
جریمه‌اش "لبخند"
و هر که لبخند بزند
پاداشش "عشـ❤ ـق"
قانون مهربانی
پاداش و مجازاتش شیرین است


به#شهریور خوش آمدی
یه دنیا ممنووونم از حضور پرمهرتون
الهی شااد و ساالم و خندون باشه#مهربون


علم روانشناسی میگه:
وقتی یک نفر خیلی میخنده حتی برای چیزای احمقانه و پیش پا افتاده
بدانید او از درون “عمیقا” غمگینه
وقتی یه نفر خیلی میخوابه
بدانید “تنهاست”
وقتی کسی کم حرف میزنه (سریع حرفشو میزنه و دوباره سکوت میکنه)
بدانید “رازی” در سینه داره
وقتی کسی نمیتونه گریه کنه
بدانید “ضعیفه ”
وقتی کسی با روال غیرعادی و زیاد غذا میخورد
بدانید “تنش” شدید داره
وقتی کسی برای چیزای کوچک  گریه میکنه
بدانید “معصومه”
اما وقتی کسی به خاطر چیزهای کوچک “عصبانی” میشه
بدانید او درگیر “دوست داشتن” از “ته قلب” است…



تازگی ها با هر کسی صحبت میکنی از یک رابطه ی نیمه تمام و بر هم خورده سخن میگوید!
بعضی ها هم قربانش بروم برهم زدنشان به هفته نمیرسد که دیگری را میگویند" عشقم و فدایت شوم و یکی یدونم و اما این خیلی مهم است : همیشگی ام!
یعنی این همیشگی را مکررا به قبلی ها هم گفته و به بعدی ها هم میگوید و مثل یک سریال شاید نود قسمتی همچنان ادامه دارد..شاید نود قسمتی شاید هم صدو بیست...چه میدانم.
خلاصه پی در پی دچار سوءتفاهم میشوند.. .
دلیل دارم که میگویم سوءتفاهم!
به خدا یک جای کار میلنگد!
هیچ کجای رابطه شان به عشق نمیخورد.
در بسیاری از موارد با معشوقه ی قبلی که بر هم زده اند میشوند دوست معمولی که این مورد را اصلا نمیفهمم!
در برخی موارد با هم بیرون هم می روند...الله اکبر!
آیا نامی جز سوءتفاهم برای رابطه شان سراغ دارید!؟
اینها فقط میخواهند تنها نباشند! مثلا برایشان تعریف نشده که صبح ها بدون صبح بخیر عزیزم بیدار شوند و در طول روز قربان صدقه نروند یا چه میدانم برای آخر هفته باید خلاصه با یک نفر به کافه و سینما و این ها بروند و آخر شب هم الفاظ فراگیر شب بخیر خانومم یا آقامون را بگویند تا در آغوش هم به خواب بروند!
هدف از این رابطه هم اصلا مهم نیست برایشان، فقط باید یک نفر باشد.
بعد از مدتی هم دیگر نفر مقابلشان چیز جدیدی برای ارائه ندارد و تکراری شده است..اینجا نوبت کوچیدن در فاز سنگین است..نوبت بر هم زدن رابطه و رفتن در لاک خود! حالا اینها که در لاک خود میروند دمشان گرم،خیلی ها بعدی را اوکی کرده اند و این را خداحافظ نگفته آن را سلام میکنند!
آخر مگر داریم؟ مگر میشود؟!
بله میشود.. .
میشود چون اصالت آدم ها زیر سوال رفته و هر روز سطحی تر و سطحی تر و سطحی تر میشوند!
اما در همین رابطه ها هستند بعضی ها که بی ریا عشق میورزند و نقش بازی نمیکنند!
بعضی ها که شاید بی گدار عاشق شده اند اما بی هدف وارد رابطه نشده اند.
بعضی ها که شاید رکب خورده اند و دوستت دارم های قلابی را باور کرده اند و این قلاب به تمام زندگی شان گیر کرده است!
خدا به این بعضی ها رحم کند که در مواجه با رنگ عوض کردن فرد مقابل زندگی شان بر هم میریزد!
دوست من
آقای محترم
خانوم عزیز
که همانند تعویض پیراهن به تعویض عشقت عادت کرده ای،!سراغ این بعضی ها نرو.
سراغ یکی مثل خودت برو که هیچ فلسفه و تفکری برای زندگی اش ندارد.
.
.
یک مقدار مراقب باشیم و بی اعتماد... .
رد پای رابطه ها
از احساسات آدم ها پاک نمیشود.


قدیم ترها برایمان خیلی عجیب بود اگر کسی مانتو اش یک وجب بالاتر از زانو آمده بود
دختری که چندبار از محل خاصی عبور می کرد حرف پشت سرش زیاد بود
این زمان ها گذشت..!
اوایل مد شدن ساپورت،حتی خانمها با چشمانی متعجب به پاهای ساپورت پوشیده خیره میشدند
 و ابراز نگرانی و تاسف می کردند...کمی که گذشت خودشان هم به پا کردند!!
شاید می خواستند از زنان دیگر جا نمانند تا مبادا چشم و دل همسرانشان را دختری دیگر برباید!
مدتی بعد چهره های عجیب و غریبی ظهور کردند..
اکنون زن ایرانی در تمام شبکه های اجتماعی ظاهری نیمه برهنه دارد‌
با آرایشی زیاد برای همه دلبری می کند...
کامنت هارا که می خوانی دلت می خواهد دیگر زنده نباشی!
زن ایرانی خودش را در نگاه دیگران به وسیله خوشگذرانی تبدیل کرده است
حالا مانتو که هیچ شنل میپوشد...بلیز که نه نیم تنه میپوشد
چندین و چند رفیق مذکر دارد،با هر آدم و نا آدمی گرم عیش و لذت میشود
یادش بخیر نسل مادر های عفیف ایرانی!
هر گاه صحبت از دین و حجاب می شود می گوید به شما مربوط نیست!
تو دل مردی را میربایی که شاید تمام زندگی یک زن است چگونه این اتفاق به دیگران مربوط نیست؟
میگوید مردان نبینند من هرجور که می خواهم لباس میپوشم!
اما تو تغییر دهنده ی ذات بشر نیستی تنها می توانی خودت را تغییر دهی...
میگوید دلم پاک است و حجاب لازم نیست!
عزیزم همین حوالی دل پاکت را هم باد برد ،مراقب باش خودت را نبرد...


 هــرگــز منـتـظـر
 فرداى خیـالـى نــبــاش
 سهمت ازشادى زندگى را،
 هــمــیــن امــروز بـگیـر
 فرامــوش نــکــن
 مقـصـد همیشه جایى
 در انتهاى مسیر نیست
 مـقـصد لــذت بــردن از
 قدم‌هاییست که بر می‌داریم
 صبحتـون پـرخیر و بـرکـت
بازنشر کرده است.

مخاطب خاص من


قَلب -برآیِ تَپیدن نیازے -به بافت ها و شبکه هاےگوناگون ندآرد -کافیست صِدآیم کُنی
بازنشر کرده است.

از در رفتم تو و جلوی میز ایستادم ، خیلی وقت بود بهم سر نزده بود و منم حسابی از دیدنش متعجب شده بودم !
لیوان
چای رو گذاشتم روی میز ، صندلی رو عقب کشیدم و نشستم رو به روش ، بیشتر
از اون چیزی که فکر میکردم تغییر کرده بود نگاهمون به هم گره خورد و
همینجور خیره شدیم تو چشمای هم
اصلا باورم نمیشد که اون دختر خنده رو و شیطون یه روزی انقد مات و مبهوت بشینه و زول بزنه تو چشمام
لبخند تلخی گوشه لبش نشست ، انگار که افکارمو میخوند
با همون حالتم لب زدم : خوبی؟
چیزی نگفت و همینجور بهم خیره موند
بعد
از چند دقیقه خیره موندن گفت دیدی با من چیکار کردی ؟ دیدی بهت گفتم بهشون
اعتماد نکن؟ دیدی گفتم باهاشون انقد راحت و مهربون نباش؟ دیدی گفتم مراقب
حرف زدنت باش؟......
باورم نمیشد چرا همه‌ی تقصیرارو داشت مینداخت گردن من؟ از حرفاش حرصم گرفته بود ، مقصر من نبودم ، مقصر آدمای اطرافش بودن
اما..... اما نمیتونستم چیزی بهش بگم ، چون خیلی وقت بود که بهم سر نزده بود و نمیخواستم دلشو بشکنم
همینطور به حرفاش ادامه میداد و بغض کرده بود،
دیدم که تو چشماش اشک حلقه بست ، فریاد زد لعنتی همه ی اینا تقصیر توعه
یهو یه نگین درشت و درخشنده از گوشه ی چشم راستش سر خورد و به سرعت اومد پایین
به سرعت ترکی که روی یخ میوفته
همون لحظه احساس کردم قلبم شکست
با اشک اون خودمم گریم گرفت
بلند
شدم رفتم جعبه ی دستمال کاغذی رو اوردم ، نشستم روبه روش یه دستمال
برداشتم و اشکاشو پاک کردم . اینکه سرم داد زد مهم نبود ، اینکه خودمم
داشتم پا به پای اون گریه میکردم مهم نبود ، مهم این بود که اون جز من کسی
رو نداشت تا درکش کنه و از همه بدتر دلیل همه ی افسردگی هاش من بودم !