خدا را چه دیدی ؟
یک روز بیشتر
” ساعتی ” ” لحظه ای ” با من بمان
شاید خنده ای پشت لب هایت
قطره ای پشت پلک هایت جا مانده باشد . . .
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﮔﻔﺘـــــــــــﻪ ﺍﻧﺪ : “ﺩﻭﺭﻱ ﻭ ﺩﻭﺳــــﺘﻲ”
ﻳﺎ ﻃﻌــــﻢ ﺩﻭﺳـــــﺘﻲ ﻧﭽﺸﻴـــﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﻳﺎ ﺩﺭﺩ ﺩﻭﺭﻱ ﻧﮑــــــﺸﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ . .
فهمیدن عشق را چه مشکل کردند
ما را ز درون خویش غافل کردند
انگار کسی به فکر ماهی ها نیست
سهراب بیا که آب را گل کردند
برای زنده باد شدن باید سعی کنیم زنده یاد شویم ،
با نامی نیک که از افکار ، رفتار و اعمالی نیک سرچشمه می گیرد ...
و چه زیبا گفته سعدی علیه الرحمه :
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند ...
دیروز بهشت را به گندم فروختیم؛
مراقب باشیم امروز آن را به تکه نانی نفروشیم .
میدانید فرصت دیگری نداریم ؟
قبل از تولد و برای بدنیا اومدن ؛ خودمون رو در دریایی از آب قرار میدیم
بعد از تولد و برای زندگی، در اقیانوسی از هوا
و با مردن ، در میان خروارها خاک ...
امیدوارم این چرخه رو با آتش تکمیل نکنیم.
خدایا پناه بر تو از این دنیای پر از هوا
خدایا در این سفر پر بلا ، آب و باد و خاک را تحمل کرده ام ؛ از آتش به تو پناه می برم .
خدایا من یک مسافرم ...
ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار