زیدی خواهرشو آورد ببینمش. هر چقدر از کیوتی این بچه بگم کم گفتم. عاشقشم اصلا. امیدوارم بیشتر ببینمش. خیلی خیلی بیشتر.
اگه وقتی مردم زندگی جدیدی توی یه اقلیم دیگه نداشته باشم و کل زندگیم همین جریان کثافت و پر از استرس و افسردگی به عنوان یه جوون ایرانی بود چی؟
این پسره واقعا مواظبمه. هر دفعه قراره برم بیرون پیام میده ضدآفتابت رو یادت نره بزنی.
هرکی میگه انجام کار هنری باعث تمدد اعصاب میشه، گه میخوره. من بعد نیم ساعت پشت میز کارگاه نشستن دلم میخواد همون دستگاه لحیم رو فرو کنم توی چشمم.
دلم غذای گرم میخواد. یعنی دلم میخواد انقد تایم خالی داشته باشم که وقت کنم غذا درست کنم و هی ساندویچ سرد و نودل و غذای آماده نخورم.
دغدغههاتون همه خندس واسه ما.
سیگار نکش ریهت آسیب میبینه؟ بزرگوار من همهی زندگیم اعم از خوابم، تغذیم، سلامت روانم، ذهنم، ستون فقراتم،پاهام، معدم، چشام و... بخاطر کار و درس و فکر و فشار زیاد بگا رفته. همین ریه مسئلس این وسط؟
کاش دود سیگار بودم. کل رسالتم این بود که توی عمر چند ثانیهایم توی هوا هنرمندانه برقصم و بعد ناپدید بشم.
اون لحظهای که میشینم پشت میز کارگاه تا ادامه مجسمهسازی استادم رو انجام بدم و اونم تکیه میده به صندلی و حین سیگار کشیدنش نگام میکنه، انقدررررررررر لحظهی پر استرسیه که صد جون از جونام کم میشه.
Nikoo~
آخه دخترهی دلبر تو فقط سیزده چهارده سالته چجوررررری انقد بالغی و میفهمی؟ چجوری انقد خوب مسائل رو تحلیل میکنی و حرف میزنی؟ الله الله
دلم میخواد داداشش رو ول کنم برم با خودش ازدباج کنم