درحسرت گذشته ماندن چیزی جز از دست دادن امروز نیست تو فقط یكبار هجده ساله خواهی بود یكبار سی ساله... یكبار چهل ساله... و یكبار هفتاد ساله... در هر سنی كه هستی، روزهایی بی نظیر را تجربه میكنی چرا كه مثل روزهای دیگر، فقط یكبار تكرار خواهد شد هر روز از عمر تو زیباست و لذتهای خودش را دارد،به شرط آنكه زندگی كردن را بلد باشی
باگِ دوست داشتن یه نفر، اینه که اگه اون بهت توجه نکنه؛ فکر می کنی همه دنیا ازت متنفرن. اگه اون ازت ناراحت باشه؛ انگار با همه ی دنیا مشکل داری.
اگه اون ازت دور باشه، انگار تنها ترینِ این دنیایی، اگه اون حالش خوب نباشه انگار سلول به سلول تنت درد داره،
اگه اون خوشحال باشه انگار تموم دنیات بهشته.
سلام و روز همگی بخیر
هر چیزی را می توانی پاره کنی و
دور بیاندازی
اما روزی داخل کتابی
نامه ایی یا عکسی پنهان شده
غافگیرانه به تو شلیک می کند
تو خواهی مرد
اما خاطره ها ابدی اند
کادیر آیدمیر
مترجم : مجتبی نهانی
میدانی ترس واقعی یعنی چه؟
اینکه سهم تو باشد اما،
هر لحظه فکر کنی که
امروز یا فردا دارد
برای همیشه ترکت می کند.
اینکه منتظر باشی پیامش را
روی گوشیت ببینی که
برایت آرزوی خوشبختی کرده
و آخرش نوشته:
لطفا مراقب خودت باش!
تلخ است اما،
ما اگر به وصال هم برسیم
باید روزی هزار بار بمیریم!
اگه یکی رو دوست دارین؛
توی عصبی بودنش دوسش داشته باشین
توی بدحالیشم دوسش داشته باشین
وقتی هم داره میشکنه و پر از انرژی منفیه، دوسش داشته باشین؛
وگرنه حال که خوب باشه همه مهربونن و آدمو دوست دارن..
نوعی بی خیالی هست که معمولا بعد از انتظار کشیدن های طولانی پیش می آید.
بعد از مدتها تلاش کردن
دویدن و به در و دیوار زدن
بعد از مدتها خواستن بی نتیجه!
یکدفعه احساس می کنی خسته ای،
بریده ای، دیگر توانش را نداری و هیچ چیز برایت مهم نیست.
به اینجا که میرسی فقط دلت میخواهد تماشا کنی
برایت فرقی نمیکند رسیدن یا نرسیدن
آمدن یا نیامدن، ماندن یا رفتن
به اینجا که میرسی
نه دلتنگ می شوی نه دلخوش
می گویی بی خیال!
و این بی خیالی غمگین ترین حس دنیاست...!
من هیچ وقت نفهمیدم که چرا میگویند گذشتهها گذشته.
گذشتهها خورهی روحمان شدهاند.گذشتهها در عمق استخوانهایمان جوانه زدند.گذشتهها پیرمان کردند، درست زمانی که باید جوانی میکردیم....
میز اتاقت باشم
دستانت را بگذاری روی سرم
برگ کاغذی را از گوشه ی سینه ام برداری
شروع کنی به نوشتن
که چقدر دلت تنگ شده است.
استکان چایت باشم
مرا آرام بلند کنی
باهم توی اتاق قدم بزنیم
و بوسه بوسه تا خاطرات
مرا مزه کنی
پاکت سیگارت باشم
جانم را نخ به نخ بکشی بیرون
بسوزم برایت
و تمام دردهایت را
دود کنم توی هوا
می توانم بارها شئ مفیدی باشم
حوله ای که موهای خیست را بغل کرده
تختی نرم که تو را شب ها به آغوش می گیرد
یا آیینه ای
برای انعکاس زیبایی ات؛
اینبار ولی پنجره ام
پیراهنم را کنار بزن
صورتت را نزدیک کن
نفس نفس
بگو که دوستم داری
و با بخاری که از تنهایی ات
نشست روی سینه ام
دردهایت را یکی یکی بنویس
خودم
قطره قطره
همه
را
آب
می کنم برایت
حمید جدیدی
شاعر شدم
که وقتی
با موی پریشان
در آغوشم پرسه میزنی
شعر مردان غریبه را
زیر گوش ات زمزمه نکنم!
علی_سلطانی
شب با خیال اوست
که خوابم نمیبرد
غلتی بزن زمانه!
به پهلویِ دیگرت...
مهدی_ابوالقاسمی
دلم...
دلم هوای بودنت را کرده است
نفس کشیدن در عطر نفس هایت
غرق شدن در آغوشت
گوش دادن به زمزمه های عاشقانه ات
.
راستش را بخواهی دلم فقط بودنت را میخواهد
بقیه حرف ها همش بهانه ایست برای بودنت
دلم فقط تـــــو را میخواهد
و ...
و یک حس خوب
همان حسی که فقط تو خالق آنی
همان حسی که جز تو همه کس را بر من حرام کرده است ...
دلم...
دلم_فقط_تو_را_میخواهد_و_بس...
بدنبال تو میگردم
میان قطره های باران تا مسیر رود خانه و دریا
بدنبال تو میگردم
میان برگ درختان تا ریشه خفته در خاک
بدنبال تو میگردم
میان شکوفه های بهاری تا کوچ پرستو ها
بدنبال تو میگردم
میان آسمان و تک تک ستارگان
بدنبال تو میگردم
میان تمام سنگ ها در دل کوهها
بدنبال تو میگردم
میان تمامی شعر ها تا غزل های ناب حافظ
بدنبال تو میگردم
میان ثانیه ها تا روز های بر باد رفته
بدنبال تو میگردم
میان تک تک نفسهایم
مواقعی هم هست که آدم چمدان هایش را برای رفتن نمی بندد؛ بلکه می خواهد طرف مقابل را بترساند. زن ها، همه ی زن ها برای یکبار هم که در زندگانیشان شده چمدان هایشان را بسته اند. آدم این کار را می کند که نگهش دارند.
گاه آن کس که به رفتن چمدان می بندد
رفتنی نیست دو چشم نگران می خواهد
نهایت ارتباط متن و تصویر:
"چنان دلبسته ام کردی که با چشم خودم دیدم/ خودم می رفتم امّا سایه ام با من نمی آمد ..."
꧂زهرا ارشدسرای شادی꧁
سلام امیرآقا
تولدت مبارک پسردی ماهی.
باآرزوی بهترین هابرای شما
آرش ( گروه لاله های سرخ )
لینک