sahar

غد ویکدنده ومغرور ولجبازشدید ارامشم فقط باکتابه عاشق ملتمم وقومم بیشتر

sahar
۳۱ پست
۴ دنبال‌کننده
۳۱,۵۷۷ امتیاز
زن
۱۳۷۷/۰۸/۲۸
خوشحال

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.

من دلم می خواهد
ساعتی غرق درونم باشم !
عاری از عاطفه ها
تهی از موج و سراب
دورتر از رفقا
خالی از هرچه فراق !
من نه عاشق هستم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من دلم تنگ خودم گشته و بس … !

دلم برای تو که نه!


ولی برای روزهای
 با هم بودنمان تنگ شده

برای 
تو که نه!

ولی برای “
مواظب خودت باش” شنیدن تنگ شده

برای 
تو که نه!

ولی برای دلی که
 نگرانم میشد تنگ شده

راستش! برای اینها که نه 

برای
 خودت



دلم خیلی تنگ شده.

لبهایم خاموشند... اما ای کاش غوغای درونم رامیشنیدی وباورم میکردی که "دلتنگتم"



گاهی...دلت"به راه" نیست ولی سر به راهی...خودت را میزنی به "آن راه"و میروی...و همه،چه خوش باورانه فکر میکنند که تو "رو ب راهی"...

بازنشر کرده است.

؛ )
بازنشر کرده است.

: )
 
بازنشر کرده است.

ما برایش جان فدا کردیم 
و او با طعنه گفت :
چیز دندان گیرِ مرغوبی نداری بیشتر؟



مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

اون لحظه که میخنده ❣
باید دکمه توقف زندگیو بزنی ❣
فقط نگاش کنی!!
بازنشر کرده است.

آدمای راستگو،
خیلی زود و خیلی راحت عاشق میشوند،
خیلی راحت احساسشون رو بروز می دهند،
خیلی راحت بهت میگن دوستت دارند،
خیلی دیر دل میکنند،
خیلی دیر تنهایت میگذارند،
اما وقتی زخمی می شوند...
ساکت می نشینند،
چیزی نمی گویند،
خیلی راحت می روند،
و دیگر هیچوقت بر نمی گردند...
❤️
مشاهده ۱۵ دیدگاه ارسالی ...

میدونی چیه

مرگ برام خیلی خوبه

چون هرروزکه میگذره داری بهم قشنگ میفهمونی بی ارزشم برات

ممنونم که شدم برات بی ارزش

مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

 : )

این بار که عاشق شدم

دوستت دارم رو اصلا به زبون نمیارم

قربون صدقه رفتن که هیچی !

نگرانیامم بروز نمیدم

وقتی حالش خوب نبود باهاش صحبت نمیکنم

وآرومش نمیکنم,بجاش میگم برو یه دوش بگیر

بهتر میشی...

باهاش زیاد بیرون نمیرم

تا اگه جدا شدیم خیابونای شهر عذابم ندن

به چشماش خیره نمیشم تا دلم گیر چشماش نشن

سعی می کنم وقتی داره خودشو برام لوس می کنه

بحث عوض کنم تا صداش که یادم اومد دیوونه نشم

وقتی خواست قسم بخوره که تنهام نمیذاره,

انگشتمو میذارم رو لبش و میگم لازم نیست قسم بخوری,

حرمت خدا رو نشکون

خلاصه اصن بهش گیر نمیدم و پاپیچه کاراش

نمیشم.

انگار نه انگار..

من تجربه کردم!

تاوان اعتماد به بعضیا یه عمر پشیمونیه..


کنار بغض آسمان

زانو میزنم

باآوایی ملهوف

تمنا میکنم

نبار آسمان

نیستم

تا برایش

سوپی آماده کنم....


حرفهایم را تعبیر میکنند...
سکوتم را تفسیر!
دیروزم را فراموش...
فردایم را پیشگویی!
به نبودنم مشکوکند... در بودنم مُردَد!
از هیچ گلایه میسازند... از همه چیز بهانه!
من...!!!

کجای این نمایشم...؟؟!!!


خدای من

خداییست که اگر سرش فریاد کشیدم,
به جای اینکه با مشت به دهانم بزند با انگشتان
مهربانش نوازشم می کند و می گوید می دانم!
جز من کسی نداری...