sahar

غد ویکدنده ومغرور ولجبازشدید ارامشم فقط باکتابه عاشق ملتمم وقومم بیشتر

sahar
۳۱ پست
۴ دنبال‌کننده
۳۱,۵۷۷ امتیاز
زن
۱۳۷۷/۰۸/۲۸
خوشحال

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.

من دلم می خواهد
ساعتی غرق درونم باشم !
عاری از عاطفه ها
تهی از موج و سراب
دورتر از رفقا
خالی از هرچه فراق !
من نه عاشق هستم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من دلم تنگ خودم گشته و بس … !

دلم برای تو که نه!


ولی برای روزهای
 با هم بودنمان تنگ شده

برای 
تو که نه!

ولی برای “
مواظب خودت باش” شنیدن تنگ شده

برای 
تو که نه!

ولی برای دلی که
 نگرانم میشد تنگ شده

راستش! برای اینها که نه 

برای
 خودت



دلم خیلی تنگ شده.

لبهایم خاموشند... اما ای کاش غوغای درونم رامیشنیدی وباورم میکردی که "دلتنگتم"



گاهی...دلت"به راه" نیست ولی سر به راهی...خودت را میزنی به "آن راه"و میروی...و همه،چه خوش باورانه فکر میکنند که تو "رو ب راهی"...


میدونی چیه

مرگ برام خیلی خوبه

چون هرروزکه میگذره داری بهم قشنگ میفهمونی بی ارزشم برات

ممنونم که شدم برات بی ارزش

مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...

این بار که عاشق شدم

دوستت دارم رو اصلا به زبون نمیارم

قربون صدقه رفتن که هیچی !

نگرانیامم بروز نمیدم

وقتی حالش خوب نبود باهاش صحبت نمیکنم

وآرومش نمیکنم,بجاش میگم برو یه دوش بگیر

بهتر میشی...

باهاش زیاد بیرون نمیرم

تا اگه جدا شدیم خیابونای شهر عذابم ندن

به چشماش خیره نمیشم تا دلم گیر چشماش نشن

سعی می کنم وقتی داره خودشو برام لوس می کنه

بحث عوض کنم تا صداش که یادم اومد دیوونه نشم

وقتی خواست قسم بخوره که تنهام نمیذاره,

انگشتمو میذارم رو لبش و میگم لازم نیست قسم بخوری,

حرمت خدا رو نشکون

خلاصه اصن بهش گیر نمیدم و پاپیچه کاراش

نمیشم.

انگار نه انگار..

من تجربه کردم!

تاوان اعتماد به بعضیا یه عمر پشیمونیه..


کنار بغض آسمان

زانو میزنم

باآوایی ملهوف

تمنا میکنم

نبار آسمان

نیستم

تا برایش

سوپی آماده کنم....


حرفهایم را تعبیر میکنند...
سکوتم را تفسیر!
دیروزم را فراموش...
فردایم را پیشگویی!
به نبودنم مشکوکند... در بودنم مُردَد!
از هیچ گلایه میسازند... از همه چیز بهانه!
من...!!!

کجای این نمایشم...؟؟!!!


خدای من

خداییست که اگر سرش فریاد کشیدم,
به جای اینکه با مشت به دهانم بزند با انگشتان
مهربانش نوازشم می کند و می گوید می دانم!
جز من کسی نداری...


"دیوار" که باشی

عاشقِ کسی می شوی

که یادش نیست

کِی، کجا

به تو «تکیه » داده است...


حواسم را هرکجا پرت می کنم، 
خیال تو دستش را می گیرد
و در همان خیابان قدم می زنند!
سرم را گرم هرچیزی که می کنم، 
هوای تو سردش می کند 
و مدام به سرم می زند ...
و من هنوز نشسته ام کنار بخاری،
سرم را گرم می کنم،
نشسته ام و کوک های دلم را وا می کنم!
ولی، تنگ تر می شود!

ای لعنت به تو
با قهوه و کتاب، با موسیقی و شعر و بافتنی،
با قافیه و استعاره، بازی با کلمات،
با هیچ چییز،
حواسم پرت نمی شود.
دلم برای تو بیشتر،
دلم برای روزهای با تو،

بیشتر تنگ می شود...!

  • sahar

    سلام مهران خان
    حالم بده
    ازدستت خیلی خیلی عصبیم دنبال کنندم بشوزود


وقتی دلتنگم بشقاب ها را نمی شکنم
شیشه ها را نمی شکنم
غــرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنم
در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد ،ریه مریضم است

که باسرفه های مداوم خودم راتامرزبیهوشی میبرم


دلتنگی خیابان شلوغی است که تو در میانه اش ایستاده باشی
ببینی می آیند
ببینی می روند
و تو همچنان ایستاده باشی


در دل دردیست از تو پنهان که مپرس
تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس
با این همه حال و در چنین تنگدلی
جا کرده محبت تو چندان که مپرس