مجید مرادی
۹,۳۴۸ پست
۱۶ دنبال‌کننده
۴۴,۱۸۸ امتیاز
مرد

تصاویر اخیر


تو از موسی پیامبرتری

به جای اشاره نگاه کردی

بجای دریا دل من شکافت

برای یافتن او شعر نوشتم...
واژه ها را بالا و پایین کردم
آخر اورا نیافتم که هیچ,
خودم هم در لابلای شعر گم شدم...

شغلش این بود
بیاید عاشق کند,
تنها بگذارد و برود
نمیــدانم,
شاید مامور بود و معذور!!!

هیچ وقت نخواسته ام

دل پروانه ها را بشکنم

وگــرنه ... داد می زدم

« تـو » گلِ سر سبدِ دنیائی

در گلویم ابر کوچکی است که خیال باز شدن نداردمیشود مرا
بغل کنی؟

ﻫﻤﻪ ﺧﺮﺍﺑﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﺮﺍﺑﯿﻢ !

ﺑﯿﺨﻮﺩﯼ ﻻﻑ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ و ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺧﻼﻗﯿﻢ

ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﺮﺳﯿﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﻮﺩ ﺑﯽ ﺍﺧﻼﻕ !

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍهی های ﻣﺎ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ !

ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﺒﻮﺩﻫﺎ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻣﺒﺎﺩﺍ

ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﯾﻢ !

ﻣﺎ ﻗﺎﺗﻼﻥ ﺭﻭﺡ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﯾﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺑﻪ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻫﻢ ﺩﺭ ﮔﺬﺭﯾﻢ …

احمقانه ترازدوست داشتن های یکطرفه.....
 
 
تنهایی های دوطرفه است....

همه چیز در زندگی "عادت "میشود..

مانده ام چرا "رفتنت"

این قانون را نمی پذیرد ...


اگر می توانستم مجازاتت کنم


از تو می خواستم......

به اندازه ای که تو رو دوست دارم

مرا دوست داشته باشی


در تمام دورانِ طولانی تاريخِ بشر

چيزي وحشتناك تر از احساس تنهايی وجود نداشته است.

نیچه


چه حقیرند مردمی که نه جرات دوست داشتن دارند و نه اراده ی دوست نداشتن

و نه لیاقت دوست داشته شدن و متانت دوست نشدن

و مدام شعر عاشقانه می خوانند!!!



گاهی دلــــــــــم می سوزد که چقدر می توانیم کنـــــــار هم باشیم

                و از هـــم فاصلـــــــــــه می گیریم!


روبرویم ، سراب

پشت سر ، خاطرات

نازنینم ، کدامین طرف سوی توست . . . ؟


می خواهم مُچاله و خیس در آغوشش بمانم !

از پهن شدن بر بند خاطرات بیزارم …


کاش میخک بوی تنهایی نداشت
لحظه های وصل پایانی نداشت
کاش تا دل میگرفت و میشکست
دوست می آمد کنارش مینشست