محمدرضا
۸۱۵ پست
۸ دنبال‌کننده
۴۱,۱۸۹ امتیاز
مرد
فوق ليسانس

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.

بعداً؟
بعداً وجود نداره، بعداً چای سرد میشه
بعداً آدم پیر میشه، بعداً زندگی تموم میشه
و آدم حسرت اینو میخوره که کاری که قبلاً میتونست بکنه رو
انجام نداده...
همین الآن انجامش بده

بازنشر کرده است.

کبریتـهای سـوخته هـمـ ،


روزی درختـ های شـادابی بـوده اند!


مثل مـا ،


که روزگـاری می خنـدیدیـمـ


قبـل از اینـکه عـشق روشنـمان کنـد

بازنشر کرده است.

قلبمو زدم


 به حرفِ   گوش نمیداد : )


بازنشر کرده است.

نگران نباش
ما اولین بارست که میکنیم
ولی او که
خدایی
بازنشر کرده است.


عمر زاهد همه طى شد
«به تمناى بهشت»
او ندانست که در
«ترک تمناست بهشت»
این چه حرفیست که در
«عالم بالاست بهشت»
هر کجا وقت خوش افتاد
همانجاست بهشت ...!
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت...!

#صائب

بازنشر کرده است.

خـــدایـــــا !!!

یا یه کسی رو به ما نده

یا اگه میدی دیگه از ما پسش نگیر...

بابا آدماشم یه هدیه به کسی میدن پس نمیگیرن.

تـــــو کـــــه دیگـــــــه خـــــــــــــــــــــدااایــــــــــــــــــــــــــــی...



بازنشر کرده است.
بازنشر کرده است.

سعی کن رو که دوس داری
رها کردنش هم بگیری

هیچ چیز نیست..!!
بازنشر کرده است.

اصلا براى اينكه از كسى متنفر باشم وقت ندارم
من يا دوستت دارم
يا كلا برام اهميتى ندارى ...
بازنشر کرده است.

انتظار سخت است،
فراموش کردن هم سخت است،
اما اینکه ندانی باید انتظار بکشی
یا فراموش کنی از هر دو سخت تر است...
بازنشر کرده است.

یکی تکلیف من را
با این مردم روشن کند
این ها تنها در دو حالت
تو را دوست دارند...
یا باید کسی باشی که نیستی
یا باید بمیری و زیر خاک بروی...
بازنشر کرده است.

گفتی زِ ناز 

بیش مرنجان مرا ، بُرو 
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست ...
«مولانا»
بازنشر کرده است.

دﻧﯿﺎ ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺜﻞ ﺳﺎﯾﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺻﺎﻑ ﻭ ﯾﮑﺮﻧﮓ ﺑﻮﺩﻧﺪ !!
ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﺸﺎﻥ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ 
ﺍﺩﻋﺎﯾﺸﺎﻥ ﺁﺩﻣﯿﺖ .
ﮐﻼﻣﺸﺎﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ .
ﺭﻓﺘﺎﺭﺷﺎﻥ ﺻﻤﯿﻤﯿﺖ 
ﺣﺎﻝ، ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮑﯽ ﮔﺸﺖ ﮐﻪ
ﻧﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ .
ﻧﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ 
ﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺭﻓﯿﻖ ﺻﻤﯿﻤﯽ .
ﺗﻨﻬﺎ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺻﺎﺩﻕ .
ﭘﺸﺖ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﺧﻨﺠﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﯾﺪﻥ .
ﻫﯿﭻ ﻧﮕﻮﯾﺪ .
ﻓﻘﻂ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ : " 
ﺻﺎﻑ ﻭ ﯾﮑﺮﻧﮓ

دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.

به بزرگی گفتند:

فلانی قادر است پرواز کند،

گفت: این که مهم نیست ، مگس هم میپرد.

گفتند: فلانی را چه میگویی؟ روی آب راه میرود!

گفت: اهمیتی ندارد، تکه ای چوب نیز همین کار را میکند.

گفتند: پس از نظر تو شاهکار چیست؟

گفت: اینکه در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی، دروغ نگویی، کلک نزنی و سو استفاده نکنی و کسی را از خود نرنجانی.
این شاهکار است.

دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.

:
بلاتکلیف بودی...!
نه آنقدر تهِ دلت مطمئن بود به دوست داشتنم ؛
نه آنقدر مطمئن بود به بدونِ من زندگی کردن...!!

رابطه مان را در دستت گرفتی و کشش میدادی،
نگفتی شاید او مطمئن باشد به حسش... نگفتی قربانی میشود این دوست داشتنش در باتلاقِ بلاتکلیفیِ من...!!

یک روز دوست معمولی بودی و یک روز عاشق ترین آدم دنیا...!
با خودت که به توافق نرسیدی رفتی!
حالا هر چقدر که او مطمئن است به حسش من بلاتکلیفم در دوست داشتنش...

یک روز هم شاید مثل تو بروم اما
این «بلاتکلیفی» تا ابد ارثیه ای از تو برایم به یادگار خواهد ماند.