همه عمر به دنبال تو میگردم
خسته ام، به که گویم دردم
زخمی دارم به جان ای دوست
نزدیک آن روز که به تو بپیوندم
از این عمر که به تباهی رفت
قسم به رویت شرمسار و شرمندم
ندانستم که آن راست میگفت یا که این
لیک از اینکه راه خود رفتم خرسندم
در این راه پر از افت و خیز عمر
فقط به لطف و رحمتت دلبندم
به کس کارم نبوده و نیست
همه عمر را با عشق سر کردم
در گذر است دنیا چه باشم یا که نه
هر آن حاضرم که رخت بربندم
بار خدایا در عجبم که چرا تا به الان
من در این زندان اسیر و در بندم
رهایم ساز از زندان زمین
مشتاق روئیت آن یار سخاوتمندم

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر