قسم به روی ماه و آن ، دو چشم باج خواه تو 
به قهر صبحگاهی و ، به صلح شامگاه  تو

به آن دمی که زادگاه من شد آن نگاه تو 
به این دلی که می کند طواف جلوه گاه تو

تویی تویی پناه من ، منم منم تباه تو

قسم به لحظه های تلخِ هجر خنده های تو
به آن ترانه ای که خلق می کند صدای تو

به آن جنون مرگ بار رقص شانه های تو
مرا مَران که نیست در ، سَرم به جز هوای تو

تویی تویی جزای من ، منم منم سزای تو

قسم به آسمان در نهان اَبروان تو
به هر قعود وهرقیام رقص گیسوان تو

به شهد نازک لبان و تلخی زبان تو
به بوسه های همچو مرگ و جانِ توامان تو

تویی تویی تو خان من ، منم چو بردگان تو

قسم به احترام نام و وسعت مرام تو
به باده ای که سر کشم من از خُمِ کلام تو

به هر نفس که می شود به سینه قتل عام تو
هر آنچه هست در جهان به نام من به کام تو

تویی تویی دوام من ، منم منم غلام تو

قسم به داغِ این دلی که مُرده با خیال تو
اگر چه قسمتم نشد درعاشقی وصال تو

در آن نفس که جان دهم به قبله جمال تو
به ساکنان کبریا بگویم از کمال تو

تویی تویی جلال من ، منم منم وبال تو

سروده بابک حادثه



پسند

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.