√√امشب تلخم انگار کرونایی در وجودم ریشع انداخته است



انگار امیدی نیست
نه به ان که زنده ام را می خواست
نه به ان ک مُرده ام
این وسط نه پای فرار
نه دوره ی گرم نامه های تاریخ گذشته
میترسم

حالا دیگر
چندین تار سپید
روی شقیقیه ی من
هر گز برای ما نتواند
براورده کند قلم زبانم
ارزوی بزرگی را
دیدگاه غیرفعال شده است.

پسند

بازنشر