آدمی، از حقیقت، اندک بهره دارد و از ریا، فراوان. روان بشری ناتوان است؛ حقیقت ناب، چندان پسند دلاش نمیافتد. باید که دیناش، اخلاقاش، سیاستاش، شاعراناش و هنرمنداناش، آن را به ردای ریا و دروغ بپوشانند و بر او نمایان کنند. این ریاها با روان هر تباری سازگار است؛ و در هر کدام، گوناگون. و اینان هستند که همدلی ملّتها را این چنین دشوار میکنند، و خوار شمردن یکدیگر را، این چنین آسان. حقیقت یگانه است؛ امّا هر قوم، ریای خویش را دارد که آن را آرمان خود میخواند با آن، از گهواره تا گور، به همه هستیاش جان میبخشد. برای او، هم چون یک ستون زندگانی است؛ تنها چند تن فرزانگان میتوانند خود را از چنگ آن برهانند، آن هم، در پی آشفتگیهای دلیرآسا، و تنها یافتن خویش در دنیای آزاد اندیشههایشان.
ღمهدیارღ
متن خوبی بود مرسی
farhad