من آشنای کویرم، تو اهلِ بارانی
چه کرده‌ام که مرا از خودت نمی‌دانی؟

مرا نگاه! که چشم از تو بر نمی‌دارم
تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی

من از غم تو غزل می‌سرایم و آن را
تو عاشقانه به گوشِ رقیب می‌خوانی

هزار باغِ گل از دامن تو می‌روید
به هر کجا بروی باز در گلستانی

قیاسِ یک به یکِ شهر با تو آسان نیست
که بهتر از همگان است؟ بهتر از آنی
  • ღمهدیارღ

    رفاقت ؛
    ایستادن زیر باران
    و با هم خیس شدن نیست .
    رفاقت آن است که
    یکی بر دیگری چتر شود
    و دیگری نفهمد چرا خیس نشد...
    لایک به پست زیبای شما
    ارادتمند شما
    مهدیار
    04/02/1403
    لینک

پسند

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.