پیچک سرسبز دیوارم؟ خبر داری از او؟
آسمان تیره و تارم؟ خبر داری از او؟
آن طرف میریزد از نامهربانی ، ارگ بم
اینطرف ، من زیر آوارم خبر داری از او؟
پرسه پرسه ذهن من جولانگه افکار اوست
هر خزان دلتنگ دیدارم خبر داری از او؟
قهوه اش هرچند تلخست و به بادم میدهد
عاشق چشمان قاجارم ، خبر داری از او؟
خش خش پائیز با سبک و سیاقم آشناست
خستگی های سپیدارم خبر داری از او؟
با سر انگشتم به روی شیشه های غرق مه
می نویسم دوستش دارم ، خبر داری از او؟

پسند

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.