این هوای دل تنگ‌ است که می گریاند؟
یا صدای غزلت باز مرا می خواند؟

چه هنرمند و چه زیباست ببین چرخ و فلک
که مرا دور سر عشق تو می گرداند

من‌ پلنگی که دلم عاشق مهتاب نشد
چون‌ شب و روز مرا چشم تو‌ می گرداند

نه فقط شعر و کلام و سخنم بوی تو را
که صدای نفس تار تو را می ماند

این همه زخمه که از یاد تو بر تار تن است
بر تن ناز غزل جامه دران می راند
گر چه چندی است سیه مانده سپهر سخنم
دارم امید که رخسار تو ‌نور افشاند

قافیه تنگ‌، دلم تنگ، سخن بسیار است
طالبت در طلبت خون به جگر می ماند

پسند

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.