کاش در بند تو بودم
بودم و دام تو را می ستودم، می ستودم که مرا کرد اسیر،
اسیری که ز هرچه در او آزادیست شده سیر!
سیر ز دنیایِ خیالی،
خالی از هرچه در آن نیست عشق،
عشق را که درآن نیست خبری ز بهشت،
بهشت را گر تو نباشی در آن،
آن نخواهم که شود مرا زجر سرنوشت،
نرود، از یادش،
یادش آور که شوم خوشحال،
خوشحال ز خوشحالی تو،
تو که میبینی تو
تو مرا در دامت
ارس آرامی