از پاپا ژو پرسیدم :عشق را برایم تعریف کن.
او هم مثل همیشه ریشش را خاراند گفت :عشق عشق است دیگر.یعنی کسی باشد که دلیلت برای ادامه دادن این زندگی باشد.کسی که در سختی هایت تو را در بغلش پنهان کند، کسی که آنگونه که دوستش داری تو را دوست بدارد و..... اه دیگر نمیدانم ،بس کن جوانک ،این روز ها که دیگر عشقی نیست.عشق شده است همان داستانی که شب ها در کوچه بازار ها در گوش هم میخوانند و صبح آن را از یاد میبرند.تو هم فراموشش کن.
در دنیا دیگر عشقی وجود ندارد!

پسند

بازنشر