به گمانَم دَستی، بَرگِ کاهیِ زِندگیِ زنانه ی مَرا از از لابلایِ کتابِ تاریخ، از آن روزهای رَنگی و مهربانِ دهه ی شصت، جدا کرده و مِثلِ یک وصله ی ناجور، چَسبانده به اینجای کتاب! که اینطور غریبی اَم می کُنَد و دِلَم آرام نمی گیرَد ...

پسند

بازنشر