دیرگاهی است که من مست نگاهش ، شده ام
عاشق و جان به لب چهره ی ماهش، شده ام

پیشه ام نیست به جز..نغمه ی غم پردازی
من که از روز ازل قمری چاهش، شده ام

سرخی رنگ انار است؟ شفق ؟ یا گل سرخ؟
گوییا سنگ مذاب است...پناهش ، شده ام

نمکش بیشتر از حد مجاز است و شکر
میچکد از لب او.. غرق گناهش ، شده ام

ای اجل از چه شب وروز به دنبال منی؟
نفسی نیست...که قربانی راهش ، شده ام

قصه ی عاشقی ام ... زندگی شیرین است
یا چو فرهاد..که بیچاره ی آهش ، شده ام

دوستان طالع من باز... به فنجان افتاد
باز هم ترجمه ی گاه به گاهش ، شده ام

آنقدر ناز کند .. پلک چو بر هم بزند
من که افسون شده ی شام و پگاهش ، شده ام


♡آرزو♡سرای شادی

پسند

بازنشر