‏ در من زنی ست خیاط
که دلتنگی را می دوزد
با بغض به اشک ...

در من زنی ست بافنده
که می بافد در خیال خویش
امید را به آرزو. ..

در من زنی ست آشپز !
که حواسش هست ترخون غذا
چشمت را تر نکند و
دلت را خون ...!

و در من زنی ست عاشق
که دوست داشتن را هجی می کند
میان هر نفس ...

اما ...
تو هیچ یک از این زنها را دوست نداشتی ...!


*******************************
ناهید_سعادتیان
دیدگاه غیرفعال شده است.

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر