Mobin
۶۳ پست
۴۸ دنبال‌کننده
۱,۶۹۰ امتیاز
مرد، مجرد

تصاویر اخیر

امروز کابوسی را که هرشب در خواب سپری میکردم در روز سپری شد روزی که ابرها هم برای من عذا داری میکردن عذا برای تکه تکه شدن قلب زیر آوار طعنه طعنه ها بسان خنجر قائلی که کسی را نمی‌کشد اما عذابی که با خراش ها خنجرش بر روی تنی خشکیده می‌کشد او را قائلی کرد خود ز قاتلی بی خبر بود آری قلبم را قاتلی تکه تکه کرد که خودش بی خبر است .....
دیدگاه غیرفعال شده است.
نصف قهوه ات را که خوردی
بیا 
جای فنجان هایمان را عوض کنیم
در کافه های شهر 
نمیشود یکدیگر را بوسید
دیدگاه غیرفعال شده است.
‌سنگ کاغد قیچی بازی کردی؟
من‌ مطمئنم که سنگ باخت تا کاغذ بغلش کنه!
دیدگاه غیرفعال شده است.
▪️از معلم هندسه پرسیدند عشق چیست؟
گفت : نقطه‌ ای که حول محور قلب می‌گردد
▪️از معلم تاریخ پرسیدند عشق چیست؟
گفت : سقوط سلسله‌ی قلب
▪️از معلم علوم پرسیدند عشق چیست؟
گفت : عشــق تنها عنصری است که
بدون اکسیژن می‌سوزد
▪️از معلم ریاضی پرسیدند عشق چیست؟
گفت : عشق تنها عددی است که هرگز
تنها نیست
▪️از معلم شیمی پرسیدند عشق چیست؟
گفت : عشق تنها اسیدی است که درون
قلب اثر می‌گذارد
▪️از معلم فیزیک پرسیدند عشق چیست؟
گفت : تنها آهنربایی که قلب را بسوی
خود می‌کشد
▪️از معلم انشاء پرسیدند عشق چیست؟
گفت : تنها موضوعی که نمی‌ توان
توصیفش کرد
▪️از معلم ورزش پرسیدند عشق چیست؟
گفت:تنها توپی که هرگز اوت نمیشود
▪️از معلم ادبیات پرسیدند عشق چیست؟
گفت : عشق تنها کلمه‌ای است که ماضی و مضارع ندارد
▪️از معلم زیست پرسیدند عشق چیست؟
گفت : عشق تنها میکروبی است که از
راه چشم وارد می‌شود.
دیدگاه غیرفعال شده است.
پینوکیو کجایی؟
یادت بخیر اینجا هر روز دماغ ها کوچکتر می‌شود و دروغ ها بزرگتر
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
برای دوست داشته شدنم وقت ها لازم بود
اما برای از من نفرت داشتن یه لحظه کافی بود ؟
اما اگر عاشقم باشی همیشه در قلبتم
و اگر از من متنفر باشی همیشه در ذهنتم
هر دو به سو من است پس هرچه می خواهی باش
دیدگاه غیرفعال شده است.
موهایم فِر نیست تا از
پیچ و خم هایِ آن شعر بگویی
و من باز در رویایِ دستانت
سر به بالین بگذارم و به خواب بروم
موهایم لَخت نیست تا برایشان
از آبشار بگویی و عطرشان را بو بکشی ،
موهایِ من موج دارد
تاب دارد
از جنس زندگی‌ ام است…
نه پر پیچ و خم نه یک نواخت و صاف ،
آهای آقایِ شاعر کمی هم از من بگو...
دیدگاه غیرفعال شده است.
ابتدا به اسم رب اغوشش!
سکونت میکنم سکوت میکنم در برابر شکنجه ها پنهان واژه در برابر نقاب های لبخند نما در برابر ارواح مرده در برابر احساسات شکسته در برابر چشمان شلاق خورده سکوت در برابر لرزش دستان در برابر خنجر های دوستی در برابر خون های حک شده تنم در برابر حبس ابد تنهایی در برابر لمس نکردن های بیچک های فر مویش در برابر ندیدن فراز روی ماهش
در برابر ندیدن رگ های کنار گوشش در برابر نشئه نشدم با بوسه هایش سکوت میکنم در برابر که کسی شعر برایم نمی‌گوید سکوت میکنم که همه ی شعر هایم مخاطب دارد دریغ از خواندن آنهاست سکوت میکنم در برابر همه‌ی سکوت هایم .
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
بی پولی خیلی درد است
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
پیچکم تو به دور چوب های عاشق از هم دور میپیجی دل آنها رو به هم نزدیک میکنی گریه مستی بر سر میزنم که یک بار هم به دور من نپیچدی و قلبم را به قلبت نزدیک نکردی
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
تو به بوی غزل و قافیه ، آمیخته‌ای
به خدا حال مرا، خوب به هم ریخته‌ای
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
بی سبب نیست، که در کنج دلم جا داری
به سپیدی غزل، رایحه ی یاس منی
یاسمن بوی‌ترین، قسمت احساس منی
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
معلم جغرافیا هر چه می‌خواهد ؛
بگذار بگوید کره خاکی تنها دو دریا داردو بس آن دو هم چشمان تو ....
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
چشمانت ارتش هیتلر بود و قلب من لهستان بی دفاع
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
همه ما در بچگی روزی برای آخرین بار از خانه بیرون زدیم و در
کوچه های تنگ ، همراه دوستانمان روی قالیچه ای قدیمی نشسته
و خاله بازی کرده ایم
عروسک های پارچه ای که برایشان در دنیای دخترانه مان مادرانه
خرج میکردیم را در آغوش کشیدیم و لالایی خواندیم.
بچه های بزرگ تر بازیمان ندادند و با اخم گوشه دیوار کز کردیم
در توپ بازی نخودی به حساب آمدیم و به روی خودمان نیاوردیم
بعد کم کم ماهم بزرگ شدیم

لی لی بازی کردیم و طوری با دقت سنگ را در مربع های با گچ
کشیده پرتاب کرده ایم که انگار در حال حل کردن مهم ترین
مسئله ریاضی دنیا هستیم
همه ی ما روزی برای آخرین بار از در خانه به سمت هم بازی
هایمان بیرون دویدیم بدون اینکه بدانیم آخرین بار است!
اما اگر روزی کسی از من بپرسد چه زمان بزرگ شده ای من می
توانم تاریخ و ساعت دقیقی زمزمه کنم !
ساعت و تاریخ دقیقی برایِ،
برایِ به تاراج رفتن آرزو های همیشه کوچکم زمزمه کنم
درست همان ثانیه های نجوا گونه در آغوش گوش های کودکانه ام
همان ثانیه ی پژواک نجوا های مهربانانه ای که در عرض ثانیه ای به ظالمانه ترین زمزمه ی تاریخ تبدیل شد
زمزمه ی :
(چون تو یک دختری!
دیدگاه غیرفعال شده است.