از خانه بیرون می روم
تنهایی ام بزرگتر میشود
در جستجوی کسی نیستم
در جستجوی جایی نیستم
در جست و جویی چیزی نیستم
قدم میزنم
تا پاهایم را فراموش نکنم .
با من بگو آسمان
با جای خالی پرندگانش چه خواهد کرد ؟
جایت همیشه
در دل من
درد میکند
خبرت هست
که دلتنگ نگاهت شده ام
دانی که چیست مصلحت ما ؟
گریستن
پنهان ملول بودن
و تنها گریستن
چیزی میان دلتنگی و بی حوصلگی
نه این و نه آن
هم این و هم آن
برای مرگ جوانم
برای مردن پیر
بی تو من چیستم ؟
ابر اندوه
از یه جایی به بعد
نه بزرگتر میشی نه پیرتر
مداممیمیری
اگر کسی مرا خواست
بگویید
رفته باران ها را تماشا کند
ما پشت هزاران لبخند مرده ایم
تو یه گوشه پیدا نشده تو بهشتی ....
# مامان
بدون اشک
گریستن را آموختم