کبوتری غریبم که دور از آشیانم
دیگر تو را ندارم شب پیش تو بمانم
کاش میشد دوباره در دامت بیفتم
با بال های خسته در اوج آسمانم
محمد خوش بین
محسن چاوشی
ای تو روح و روانم
هر آنچه دیدم تو بود هر چه شنیدم تو بود
گل در بیابان منم به یاد باران منم
دل از تو خالی نشد خشک از بی آبی نشد
دور از تو بی سامانم پیر از غم هجرانم
روح از تنم خسته شد چون به پرش بسته شد
ای تو روح و روانم عشق تو جان پناهم
سوی تو پر میکشم دست از این سر میکشم
محمد خوش بین
خوانش استاد کاشیلو
دلخسته و بیمارم من بی تو نمی مانم
آغوش تو را خواهم دور از تو پریشانم
من شاعر چشمانت تو ساقی و مه پاره
از چشم تو می جوشد هر واژه ی اشعارم
من مست وصال تو ای دختر شهر آشوب
تو بوسه طلب کردی با بوسه ستان جانم
من مست و تو بی خانه دور از منی دیوانه
از عشقت چه دیدم تا جان به تو بسپارم
دلدادگی ام بر باد در حسرت یک شب خواب
از جان و سرم سیرم از عشق تو بیزارم
#,محمد_خوش_بین
در سفر عشق نباشد پایان
هم سفر عشق ندارد سامان
گفتم ای عشق بیا همسفرم
بی تو عمریست که من در به درم
زیر باران دل شد پریشان
کرد پیرم غم ها از هجران
منم لیلا تر از لیلای مجنون
مرا پیدا کن از دریای پر خون
به ساحل می روم دریا ندارد
نباشی روز و شب معنا ندارد
منم تابو شکن در شهر آشوب
من آن موجم که ساحل را ندارد
محمد خوش بین
خوانش استاد هوشنگ کاشیلو
محمود قدیمی
عالی