علی صادقی
۳۸ پست
۹۰ دنبال‌کننده
۲,۸۸۹ امتیاز

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
هر موی زلف او یکی جان دارد
ما را چو سر زلف پریشان دارد

دانی که مرا غم فراوان از چیست
زانست که او ناز فراوان دارد

بازنشر کرده است.
تا عهد دوست خواست فراموشِ دل شُدَن
غم می‌رسد به وقت و وفا می‌دهد به دل

بازنشر کرده است.
در عاشقی ڪَریز نباشد ز ساز و سوز
ایستاده ام چو شمع
مترسان ز آتشم ‌

بازنشر کرده است.
قدرت عشق بنازم
کـه به یک تیر نگاه
جانِ شیرین بسپارند
دو بیگانه به هم

بازنشر کرده است.
مى شود مايِل _به عاشق درد_ در هرجا_ كه هست

جانِ سختِ_ عاشقان آهن_ رباى دردهاست...

بازنشر کرده است.


تو ز ما فارغ
و ما از تو پریشان تا چند

‌‌‌‎‌‎‌‌
بازنشر کرده است.
ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم
باری، بیا که جان را در پای تو فشانم

بگذار تا بمیرم در آرزوی رویت
بی روی خوبت آخر تا چند زنده مانم؟

(عراقی)
بازنشر کرده است.
دل بی‌رخِ خوبِ تو، سرِ خویش ندارد
جان طاقتِ هجرِ تو ازین بیش ندارد

از عاقبتِ عشقِ تو اندیشه نکردم
دیوانه، دلِ عاقبت اندیش ندارد

(سیف فرغانی)
بازنشر کرده است.
پیوستن دوستان به هم آسان است
دشوار بریدن است و آخر آن است

شیرینی وصل را نمی‌دارم دوست
از غایت تلخی‌ای که در هجران است

(وحشی بافقی)
بازنشر کرده است.
آن دل که تو دیده‌ای زغم خون شد و رفت
وز دیده‌ی خون گرفته بیرون شد و رفت

روزی به هوای عشق سیری میکرد
لیلی صفتی بدید و مجنون شد و رفت

(ابوسعید ابوالخیر)
بازنشر کرده است.
مشغول رخ ساقی، سرگرم خط جامم
در حلقه‌ی مِی‌خواران، نیک است سرانجامم

اول نگهش کردم، آخر به رهش مُردم
وه وه که چه نیکو شد، آغازم و انجامم

(فروغی بسطامی)
بازنشر کرده است.
هرگز دلم ز کوی تو جایی دگر نرفت
یکدم خیال روی توام از نظر نرفت

جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد
سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت

عمرم برفت در طلب عشق و عاقبت
کامی نیافت خاطر و کاری بسر نرفت

(عبید زاکانی)
بازنشر کرده است.
جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست
جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست

این چشم جهان بین مرا در همه عالم
جز بر سر کوی تو تماشای دگر نیست

(عراقی)
بازنشر کرده است.
باز آمدم، باز آمدم، از پیش آن یار آمدم
در من نگر، در من نگر، بهر تو غمخوار آمدم

شاد آمدم، شاد آمدم، از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم

(مولوی)
بازنشر کرده است.
چون درد عاشقی به جهان هیچ درد نیست
تا درد عاشقی نچشد مرد، مرد نیست

آغاز عشق یک نظرش با حلاوتست
انجام عشق جز غم و جز آه سرد نیست

(سنایی)