تو هرچه بپوشی به تو زیبا گردد
گر خام بود اطلس و دیبا گردد
مندیش که هرکه یک نظر روی تو دید
دیگر همه عمر از تو شکیبا گردد
(سعدی)
دیر است که با غم تو در ساخته ام
پنهان ز تو با تو عشقها باخته ام
زان با تو نگفته ام که هرگز خود را
شایسته خدمت تو نشناخته ام
(همام تبریزی)
درد تو به جان خریدم و دم نزدم
درمان تو را ندیدم و دم نزدم
از حرمت درد تو ننالیدم هیچ
آهسته لبی گزیدم و دم نزدم
(قیصر امینپور)
احوال دلم هر سحر از باد بپرس
تا شاد شوی از من ناشاد بپرس
ور کشتن بیگناه سودات شود
از چشم خود آن جادوی استاد بپرس
(مولوی)