گوهر شناس نیست در این شهر، ای مسیح
تو در صف خزف چه بگویی که چیستی؟!
دنبال چرا در خودت نگردد...
تو خوب بودی...
تو
هیچ اشتباهی نکردی...
فقط جهت یادآوری: ...
زندگی را با عشق
نوش جان باید کرد...
من و دل بریدن از عشق
چه محال خنده داری....
من برای نشون دادن عشقم، نیازی به روز ولنتاین ندارم... همه روزا برام، روز ولنتاینه...
کاااااش.....
صدای بعضی آدما رو می شد بوسید
مخصوصا وقتی که " مسیحا " رو با پسوند " جان " صدا میزنند...😊
عشق پیدا کردن کسی که
بتونی باهاش زندگی کنی نیست
بلکه یافتن کسیه که
نتونی بدون اون زندگی کنی...
برای یه پسر....
مرد یه دختر بودن...
غرور برانگیزه...
حس فوق العاده ایه!....
اما.......
مثل نم نم باران بودید....
کم کم آمدید...
یکی یکی آمدید...
و به درازا کشیدید...
دیگر باران نمی خواهم....خانه ام را سیل برد...
من بال نمی خواهم
حالا هم با همین دست ها به آسمان پر کشیده ام....
دست خودم نیست...
می خواهم کمی، فقط کمی
دوست داشته باشم
از دستم در می رود، عاشق می شوم....
هر آدمی به یه نفر احتیاج داره
که براش مثل بقیه نباشه
و گرنه دنیا پر از بقیه ست
عشق یعنی یک نفر..... یک روز بی نام نشان
آید و مالک شود....... مجموع احساس تو را
دوس داشتن و عشق ورزیدن جملات ضعیفی ان واسه اون احساسات غیر قابل توصیف و شورانگیزی که من به کائنات و مخلوقاتش دارم.....