вαяαη
۵۷ پست

تصاویر اخیر

موردی برای نمایش وجود ندارد.

از اهالی کوفه دلگیرمُ
با اعتماد خود درگیر...!

"خاطره"
سایه ی نورِ "باهم بودن" هاست،
از جنس احساس ...!

من، از یک آبادی می آیم کِه رو در رو  کدخدایش
دم از آزادی بیان می زند
پشت سر با تیشه ی حسد، ریشه ی سرو و صنوبر...!


با رنج ها،دیگر بی خیال درد ها شده ام !
درد ها با گنجها درمان شده اند
رنجها با درد ها فراموش !

به بدرقه ایستاده ام
چمدانی در دست توبود
ابرهایی
درقلب من

قطار مغزم
سوت می کشد
آمدن ات را ...

غم ها پشت به پشت
می خوابند
چشم ها از بی خوابی
اسیر ِ گودیِ این کوه ...

من
از درباری می آیم
- کِه - شاهش به گدایی افتاده
وزیرش به جان ناموس مردم !
دیدگاه غیرفعال شده است.

منم آن موج سرگردان که درخود غرق خواهم شد
کسی نشنید در دریای بی تابی خروش من !...

شما بگو که من
از چنگ این همه
که به که پنآه برم؟
- که - که نیست!
دیدگاه غیرفعال شده است.

کاش می شد
خود را فریفت !
دنیا را جوری
 - دیگر -
در پیاله ریخت...
با چشم ها خراب
و از حقیقت گریخت !

تا
" فاصله " هست،
حوصله ی هیچ
آغوشی را ندارم !
.
دیدگاه غیرفعال شده است.

تو تنهاتر از من؛
من تنهاتر از تو؛
رسم غریبی است:
عشق و تنهایی؛
دوری و دوستی...

بیش از دو جنسیت اند
با بد جنسی ...!



اینان
در هویت خویش
- هم-
مُردّد- اند

کاش
مردانه
زنانگی اشان را
دامن می زدند ...
  • вαяαη

    نخستین بار
    یک زخم جوانه زد
    و زن پدید آمد
    از آن پس زن و زخم هم‌نوع شدند؛
    زن جفت خود را یافت
    و به تکثیر لطافت و زیبایی و عشق در جهان پرداخت
    تا مرد
    همچنان در بهشت
    به شمردن دانه‌های گندم مشغول باشد...

دیدگاه غیرفعال شده است.

من از تنهایی
به تنگ آمده ام
تنهایی از من !