گول دنیا را نخور ماهیان شهر ما از کوسهها وحشیترند
برههای این حوالی گرگها را میدرند
سایه از سایه هراسان در میان کوچهها زندهها هم آبروی مردگان را میبرند
ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺮﺽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﻃﻮﻟﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﮐﻢ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺍﯾﻦ ﺭﻧﺪﺍﻧﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﻫﻦ کجی ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﯽ اﺳﺖ که به ﺁﻥ ﻣﺤﮑﻮﻣﻢ…
میدونی چیه؟
چیز خاصی نیست فـقـط یکم خستم از زندگی
یکم میخوام بخوابم یکم میخوام نباشم