گر اجازت میدهی،یک لحظه حیرانت شوم
موج لذت درنگاهت، محوی چشمانت شوم
می شود گویم؟ تورا بسیار می خواهد دلم
گر نرنجد خاطرت یک بوسه خواهانت شوم
مثل من،فرمانبری عاشق نه پیدا می شود
لطف کن یک زره الفت؛تا به فرمانت شوم
ساده ام اما به راه ی عشق خیلی صادقم
امتحان شرط است،گو! تامن به قربانت شوم
از ادایت من به مفهوم غزل پی برده ام
ناز چشمت را سرایم،تا غزل خوانت شوم
---<♡>---
در جان من طنین صدای بنان تویی
زیباترین الهه ی ناز جهان تویی
هرچند آسمان خدا پر ستاره است
اما عروس هر شب هفت آسمان تویی
آنکس که در زمانه ی نامهربان ما ...
مهرش به عرش طعنه زده ، بی گمان تویی
من رانده ی بهشتم و دیوانه ی زمین
تا سیب سرخ وسوسه ی باغمان ،تویی
حالا ورق بزن و بخوان خط به خط مرا
تا باورت شود همه ی داستان تویی
ما در کنار هم غزلی ناب می شویم
وقتی که پیکرش منم و روح آن تویی

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.